محض یار مهربان

آخرین منجی...

محض یار مهربان

آخرین منجی...

مولا جان..

 

 

کجاست درو کننده شاخسار های گمراهی وپراکنده سازی ؟‌

کجاست در گسلنده رشته های دروغ وافترا ؟‌

کجاست رشته پیوند زمین وآسمان؟

ای پسر ماههای تابنده ! ای پسر چراغهای فروزنده ! ای فرزند شهابهای ظلمت شکاف! ای پسر اختران فروزنده!کاش می دانستم که کجا دلها به ظهور تو قرار وآرام خواهد یافت!

کاش می دانستم که در کدامین خاک وسرزمین مقام داری؟

چه سنگین است بر من مردم را دیدن وتورا ندیدن!

 از تو زمزمه ونجوایی هم نمی شنوم. چه ناگوار است که بلا ترا در برگیرد ومرا نگیرد وناله وشکوای من به تو نرسد.

سوگند به جانم که توهمان غایبی که از ما جدا نیستی .

 سوگند به جانم که تو همان برون رفته ای هستی که از ما برون نیستی.

 تا کی برای تو حیرتزده باشم  ای مولای من وتا کی وبا کدام سخن به وصفت بپردازم  وبا کدام بیان به راز گویی توپردازم؟

گران است برمن که از غیر تو پاسخ شنوم وسرگرم شوم .

 گران است بر من که بر تو گریم و مردم تورا واگذارند.

 آیا در چشمی خاشاک افتاده است که چشم خاشاک افتاده من یار او باشد ؟

‌ای فرزند احمد آیا برای دیدار تو راهی هست؟

 کی از آب گوارای تو سود خواهیم جست ؟که به راستی تشنگی به درازا کشید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد