حديث بناي مسجد جمکران

مرحوم محدث نوري در کتاب نجم الثاقب چنين آورده است:

شيخ فاضل حسن بن محمدبن حسن قمي، معاصر شيخ صدوق در تاريخ قم نقل کرده از کتاب مونس الحزين في معرفة الحق واليقين از مصنفات شيخ ابي جعفر محمدبن بابويه قمي به اين عبارت: باب بناي مسجد جمکران از قول حضرت امام محمد مهدي عليه صلوات اللَّه الرحمن؛ سبب بناي مسجد مقدّس جمکران و عمارت آن به قول امام عليه السلام اين بوده است که شيخ عفيف صالح حسن بن مثله [1] جمکراني رحمةاللَّه مي گويد که: من شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان سنه ثلث و تسعين

در سراي خود خفته بودم که ناگاه جماعتي از مردم به درِ سراي من آمدند. نصفي از شب گذشته مرا بيدار کردند و گفتند: برخيز و طلب امام محمد مهدي صاحب الزمان - صلوات اللَّه عليه - را اجابت کن که ترا مي خواند.

آخرين منجي


حسن گفت: من برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم. گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم.

آواز آمد که هو ما کان قميصک؛ پيراهن ببر مکن که از تو نيست. دست فرا کردم و سراويل خود را برگرفتم.

آواز آمد که ليس ذلک منک، فخد سراويلک يعني آن سراويل که بر گرفتي از تو نيست، از آن خود برگير. آن را انداختم و از خود برگرفتم و پوشيدم و طلب کليد درِ سراي کردم.

آواز آمد که الباب مفتوح، چون به در سراي آمدم، جماعتي از بزرگان را ديدم، سلام کردم و جواب دادند و ترحيب کردند. (يعني مرحبا گفتند) مرا بياوردند تا بدان جايگاه که اکنون مسجد است. چون نيک بنگريدم تختي ديدم نهاده، و فرشي نيکو بر آن تخت گسترده، و بالشهاي نيکو نهاده، و جواني سي ساله بر آن تخت تکيه بر چهار بالش کرده، و پيري پيش او نشسته و کتابي در دست گرفته و بر آن جوان مي خواند، و فزون از شصت مرد، بر اين زمين بر گِرد او نماز مي کنند که بعضي جامه هاي سفيد و بعضي جامه هاي سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر بود. پس آن پير مرا نشاند.

حضرت امام عليه السلام مرا به نام خود خواند و گفت: برو و حسن مسلم را بگو که تو چند سال است که عمارت اين زمين مي کني و مي کاري و ما خراب مي کنيم و پنج سال است که زراعت مي کني و امسال ديگر باره باز گرفتي و عمارتش مي کني، رخصت نيست که تو در اين زمين ديگر باره زراعت کني، بايد هر انتفاع که از اين زمين برگرفته اي رد کني تابدين موضع مسجد بنا کنند؛ [2] و بگو حسن مسلم را که: اين زمين شريفي است و حق تعالي اين زمين را از زمين هاي ديگر برگزيده است و شريف کرده و تو آن را زمين خود گرفتي. و دو پسر جوان خداي عزوجل از تو باز ستاند و تو تنبيه نشدي و اگر نه چنين کني، آزار وي به تو رسد آنچه که تو از آن آگاه نباشي.

حسن مثله گفت: يا سيدي و مولاي! مرا در اين نشاني بايد که جماعت سخن بي نشان و حجت نشنوند و قول مرا مصدَّق ندارند.

گفت: انا سنعلم هناک ما در اينجا علامتي بگذاريم تا تصديق قول تو باشد. تو برو و رسالت ما بگذار، و به نزديک سيد ابوالحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر کند و انتفاع چند ساله که گرفته است، از او طلب کند و بستاند و به ديگران دهد تا بناي مسجد بنهند، و باقي وجوه از رهق به ناحيه اردهال که ملک ماست بيارد و مسجد را تمام کند. و يک نيمه رهق را وقف کرديم بر اين مسجد که هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بکنند؛ و مردم را بگو تا رغبت بکنند بدين موضع، و آن را عزيز دارند، و چهار رکعت نماز اينجا بگزارند: دو رکعت تحيت مسجد، در هر رکعتي يک بار الحمد و هفت بار قل هواللَّه احد و تسبيح رکوع و سجود هفت بار بگويند و دو رکعت نماز امام صاحب الزمان عليه السلام بگزارند بر اين نسق، چون فاتحه خوانَد و به اياک نعبد و اياک نستعين رسد، صد بار آن را بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند [3] و رکعت دوم را نيز، به همين طريق بگزارد و در رکوع و سجود هفت بار تسبيح بگويد و چون نمازش را تمام کرد تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهراعليهاالسلام، و چون از تسبيح فارغ شود سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پيغمبر و آلش - صلوات اللَّه عليهم - بفرستد. و اين نقل از لفظ مبارک امام عليه السلام است که فمن صلّيهما فکأنّما صلّي في البيت العتيق يعني هر که اين دو رکعت نماز را بگزارد، چنان باشد که دو رکعت نماز در کعبه گزارده است.

حسن مثله جمکراني گفت که: من چون اين سخن بشنيدم با خويشتن گفتم که: گويا اين موضع است که تو مي پنداري إنّما هذا المسجد للإمام صاحب الزمان و اشارت بدان جوان کردم که در چهار بالش نشسته بود. پس آن جوان به من اشارت کرد که برو. من بيامدم و چون پاره اي راه را بيامدم، ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند:

بزي در گله جعفر کاشاني راعي است، بايد آن بز را بخري، اگر مردم ده بها نهند بخر و اگر نه، تو از خاصه خود بده، و آن بز را فردا شب بياور و بدين موضع بکش. و روز هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و کسي که علتي داشته باشد سخت، انفاق کن که حق تعالي همه را شفا دهد، و بز ابلق است و موهاي بسيار دارد و هفت علامت دارد: سه بر جانبي و چهار بر جانبي (کذو الدرهم [4] سياه و سفيد همچون درمها)

پس رفتم، مرا ديگر باره باز گردانيد و گفت: هفتاد روز يا هفت روز ما اينجائيم، اگر بر هفت روز حمل کني دليل کند بر شب قدر که بيست و سيم است و اگر بر هفتاد حمل کني شب بيست و پنجم ذي القعدة الحرام بُود که روزي بزرگوار است.

پس حسن مثله گفت: من بيامدم و تا خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر کرد. فرض بگزاردم و نزديک علي المنذر آمدم و آن احوال با وي بگفتم. او با من بيامد و رفتيم بدان جايگاه که مرا شب برده بودند. پس گفت: باللَّه نشان و علامتي که امام عليه السلام مرا گفت يکي اين است که زنجيرها و ميخها اينجا ظاهر است.

پس به نزديک سيد ابوالحسن الرضا شديم، چون به در سراي وي برسيديم، خَدَم و حَشَم وي را ديديم که مرا گفتند: از سحرگاه سيد ابوالحسن در انتظار تو است. تو از جمکراني؟ گفتم: بلي.

من در حال به درون رفتم و سلام کردم و خدمت کردم، جواب نيکو داد و اعزاز کرد و مرا به تمکين نشاند و پيش از آنکه من حديث کنم مرا گفت: اي حسن مثله! من خفته بودم که در خواب شخصي مرا گفت: مردي حسن مثله نام، از جمکران پيش تو آيد بامداد، بايد آنچه گويد سخن او را مصدّق داري و بر قول او اعتماد کني که سخن او سخن ماست و بايد که قول او را رد نگرداني. از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم.

حسن مثله احوال را به شرح با وي بگفت، در حال بفرمود تا زين بر اسبها نهادند و سوار شدند. چون به نزديک ده رسيدند، جعفر راعي، گله بر کنار راه داشت. حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان مي آمد، پيش حسن مثله دويد و او آن بز را گرفت و چون خواست که بهاي آن بدهد و بز را بياورد، جعفر راعي سوگند ياد کرد که من هرگز اين بز را نديده ام و هرگز در گله من نبوده است و امروز است که او را مي بينم و هر چند مي خواهم که اين بز را بگيرم ميسر نمي شود و اکنون که پيش [5] آمد.

پس بز را همچنان که سيد فرموده بود در آن جايگاه آوردند، و بکشتند و سيد ابوالحسن الرضا بدين موضع آمدند، و حسن مسلم را حاضر کردند، و انتفاع از او بستدند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمکران را به چوب بپوشانيدند و سيد ابوالحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراي خود گذاشت، و همه بيماران و صاحب علّتان مي رفتند و خود را در زنجير مي ماليدند و خداي تعالي شفاي عاجل مي داد و خوش مي شدند.

و ابوالحسن محمدبن حيدر گويد که: به استفاضه شنيدم که سيد ابوالحسن الرضا مدفون است در موسويان به شهر قم، و بعد از آن، فرزندي از آنِ وي را، بيماري نازل شد و وي در خانه شد، و سر صندوق را برداشتند، زنجيرها و ميخها را نيافتند.

اين است مختصري از احوال آن موضع شريف که شرح داده شد.

پي نوشت ها:


[1] از عبارت لفظ بعد الماتين سقط گرديده است.

[2] از عبارات فوق استفاده مي شود که اين محل قبلاً مسجد بوده است، بنابراين مراد از بناي مسجد، تجديد بنا است، چنانکه در انوار المشعشعين به اين امر اشاره شده است.

[3] در نقل مرحوم ارباب و هر سوره ديگر که خواهد بخواند.

[4] ما بين قوسين در نقل مرحوم ارباب موجود نيست.

[5] در کلمه طيبه: و اکنون که پيش شما آمد.

منبع:كتاب آيينه اسرار

 

علم الکتاب نزد ولي عصر است

در مقام امام شناسي از آيه شريفه در آخر سوره رعد استفاده مي شود که مي فرمايد بگو بس است خداوند گواه رسالت من و کسي که نزد او دانش کتاب است. [1] دو نکته در اين بخش از آيه شريفه جلب توجه مي کند نخست اهميت و مقام والاي صاحب اين دانش است که گواهيش همراه با گواهي خداوند به حساب آمده و با تشبيه به دعواهاي خارجي که براي اثبات هر قضيه اي بينه يعني دو شاهد عادل لازم است.

آخرين منجي

 رسالت حضرت ختمي مرتبت که مورد دعوي است و کفار آن را نمي پذيرند دو گواه براي اثبات حقانيتش هست يکي خداوند عز و جل و ديگري کسي که نزد او علم الکتاب است. پس راستي شخصيت بسيار والائي است که خداوند با اين طرز بيان، او را معرفي فرموده است.


پاورقي

[1] قل کفي بالله شهيدا بيني و بينکم و من عنده علم الکتاب سوره رعد 13 آيه 43.

منبع:كتاب مهدي موعود

چند حديث از طريق اهل تسنن

علي بن عيسي اربلي در کتاب کشف الغمه مينويسد: چهل حديث درباره مهدي موعود عليه السلام بدست آورده ام که حافظ ابو نعيم اصفهاني [1] آنها را جمع آوري کرده و من هم بترتيبي که او ذکر نموده مياورم ولي از ميان سلسله سند فقط شخص راوي که از پيغمبر روايت نموده است نام ميبرم:

آخرين منجي


1 - رفاه مردم در عصر او - ابوسعيد خدري از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي از ميان امت من برخاسته شود. مدت سلطنت او هفت يا هشت يا نه سال ميباشد. همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان مرفه الحال زندگي نمايند که قبل از وي هيچ بر و فاجري بدان نعمت نرسيده باشند. آسمان باران رحمت خود را بر آنان ميبارد و زمين از روئيدنيهاي خود چيزي فرو نميگذارد.

2- عدل مهدي هم ابوسعيد خدري گفت: پيغمبر فرمود: زمين پر از ظلم و ستم گردد پس مردي از عترت من قيام کند و آنرا پر از عدل و داد گرداند و هفت سال يا نه سال سلطنت نمايد. [2] .

3- نيز عدل او نيز ابوسعيد خدري نقل کرده که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: قيامت نخواهد گذشت تا اينکه مردي از اهلبيت من بسلطنت رسد و او زمين را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنتش هفت سال است.

 4- مهدي فرزند فاطمه عليها السلام است زهري از امام زين العابدين و آن حضرت از پدرش روايت نموده که پيغمبر بفاطمه زهراء سلام الله عليها فرمود: مهدي از فرزندان تو است.

پي نوشت ها:

[1] ابو نعيم احمد بن عبد الله اصفهاني از بزرگان علماء و مفاخر محدثين و حفاظ موثقين است. بسياري از علماء از محضر وي برخاسته و هم از دانشمندان بي شماري کسب علم کرده است.

مشهور اين است که وي از علماي اهل تسنن مي باشد. کتاب حلية الاولياء‌از تأليفات نفيس اوست که بگفته ي ابن خلکان بهترين کتبي است که در فن خود نوشته شده، اين کتاب مورد اعتماد دانشمندان ماست و اخبار مناقب اهل بيت عصمت را از آن نقل مي کنند. هم چنين کتاب اربعين از تأليفات اوست که در آن چهل حديث در پيرامون شخصيت حضرت امام زمان (ع) آورده است.

ابو نعيم اين چهل حديث را با سلسله سند ذکر کرده اهميت اين روايات به اين است که اغلب آن از روايان مشهور اهل تسنن نقل شده مانند: عبد الله بن عمر، ابو سعيد خدري، عبد الرحمان ابن عوف، انس بن مالک، عبد الله بن مسعود، ابو هريره، و غيره.

بگفته ي ابن خلکان، ابو نعيم در سال 430 درگذشت و در محله ي خواجوي اصفهان مذفون گشت.

[2] نگاه کنيد به باب دولت آن حضرت.

منبع:كتاب ترجمه شده بحار الانوار جلد سيزدهم

دين نگهداري

در برخي رواياتي که از وجود مقدّس حضرت رضا عليه السلام وارد شده، آن حضرت يکي از علل غيبت و

تأخير ظهور حضرت مهدي عليه السلام را «آزمايش و امتحان» مردم مي دانند. از مجموع اخبار وارد شده

در اين زمينه چنين برمي آيد که امتحان غيبت امام عصر عليه السلام يکي از دشوارترين امتحانات الاهي است. [1] .

 

آخرين منجي

دشواري اين امتحان به حدّي است که حتي معتقدان به امامت و ولايت هم در آن آزمون مصون از لغزش

نخواهند بود. اساساً اين امتحان براي امامت باوران است، و ديگران قبل از اين رتبه، امتحان خود را داده

 اند. اکنون در زمان غيبت آخرين پيشوا، خداوند مي خواهد ثابت قدمها را از افراد سست ايمان وسطحي نگر جدا سازد.

آدمي بايد در اعتقادات خود بسيار استوار باشد تا در اثر اين سختي ها و ناملايمات، نلغزد و در عقايد

خويش سست نشود. ضمناً از پيشوايان خود سپاسگزار باشد که قبل از آن که زمان غيبت فرا رسد،

خطرات و لغزشگاههاي آن دوران را گوشزد کرده اند.

دشواري امتحان از اين جهت است که انسان به گونه اي اعتقاداتش را از دست مي دهد که خودش هم

 متوجه نمي شود. اين مطلب، احتياج به مدت زمان زيادي هم ندارد، بلکه يک صبح تا غروب براي بي دين شدن کفايت مي کند! [2] .

امام هشتم عليه السلام در بيان شيوائي در توصيف و تبيينِ برخي از فتنه هايي که دامنگير مردم مي شود مي فرمايند :
«لابُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمّاءَ صَيْلَمٍ، تَسْقُطُ فيها کُلُّ بِطانَةٍ وَوَليجَةٍ، وذلکَ عِنْدَ فِقْدانِ الشّيعة الثالثَ مِنْ وُلْدِي ؛ يَبْکي عَلَيهِ أهلُ السَّمَاءِ وَأهْلُ الأرْضِ وَکُلُّ حَرِيٍّ وَحَرّان، وکُلُّ حَزِينٍ لَهْفَان». [3] .


فتنه اي کور (خيلي مبهم و پيچيده) در راه است و ناگزير فرا مي رسد که هر خودي و دوست نزديکي را

سرنگون مي کند. اين فتنه زماني است که شيعيان، سوّمين امام از نسل فرزندم را گم کنند، اهل

آسمان و زمين و هر زن و مرد دلسوخته وهر غمگين واندوهناکي بر او (مهدي عليه السلام) مي گريد.

حضرت رضا عليه السلام از «فتنه» خبر مي دهند. «فتنه» به معناي امتحاني است که انسان را مي

فريبد و هرکس ممکن است در مقابل جاذبه شديد آن، کشيده شود و بلغزد. به علاوه در بيان دشواري اين

 امتحان تصريح فرموده که اين فتنه «صمّاء صَيلَم» است. («صَمّاء» يعني «کر» و «صيلم» به معناي

«شديد» است) ؛ يعني اين امتحان چنان سخت و نامعلوم است که دوستان و خواص را هم بر زمين مي

 زند و همه در معرض سقوط و انحراف قرار مي گيرند.

امام هشتم عليه السلام اين زمان را زمان گريه اهل آسمان و زمين دانسته اند. دوره اي که اهل درد، از

گم کردن امام زمانشان، غمگين وافسرده خاطرند، شادي و خوش حالي نمي بينند ؛ چون غم امام غائب

 از دل ايشان بيرون نمي رود و زندگي آنها با غم و اندوه بر غيبت امام زمانشان عجين است. لذا در پي

خوش حالي هاي اهل دنيا نيستند و در شادي ها و جشن ها، دلِ سوخته آنها التيام نمي يابد.

 

 علي بن موسي الرضا عليه السلام سپس فرمودند :
«... کَمْ مِنْ حَرِيٍّ مُؤمِنَة وکَمْ مِنْ مُؤمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَيرانَ حَزينٍ عِنْدَ فِقدانِ الماءِ المَعين! کأنّي بِهِم آيِسٌ، کانُوا قد نُودُوا نِداءً يُسْمَعُ مِنْ بُعْدٍ کمايُسْمَعُ مِنْ قُرْبٍ، يَکونُ رَحمةً عَلَي المُؤمِنين وَعَذاباً عَلَي الکافِرينَ». [4] .



... چه بسيارند زنها و مردهاي مؤمن که در گم کردن «ماء مَعين» دل سوخته و اندوهناک و سرگردان و

ناراحت اند! گويي آن ها را مي بينم که در بدترين وضعيّت نوميدي هستند. (در هنگام ظهور) آنها را صدا

مي کنند، با صدايي که از دور - همچون نزديک - شنيده مي شود که اين ندا براي مؤمنان رحمت و براي کافران عذاب است.

اين اوصاف حال شيعه دلسوخته، هنگام گم کردن «ماء مَعين» است و حزن و اندوهي که براي محروم ماندن از اين آب گوارا دارد.

دردِ شيعه اين است که اين ماء مَعين چرا غائب شده است؟! چرا وقتي بخواهند ديگران را به سوي امام

عصر عليه السلام متوجه سازند بايد نشاني «بئر مُعطّله» [5] را بدهند؟! [6] .

با اين همه، در عين نااميدي، در زماني که گمان نمي رود و با محاسبات عادي قابل پيش بيني نيست،

به صورت ناگهاني نداي ظهور سر داده خواهد شد و ياران با وفاي آن حضرت فرا خوانده مي شوند. اين

نداي ملکوتي، دلهاي اندوهناک و سوخته مؤمنان را تسلّي مي بخشد و سبب عذاب کافران مي گردد.

پي نوشت ها:

[1] در اين زمينه، به کتاب ارزنده منتخب الاثر، بابهاي 27 و47، فصل 2 مراجعه شود.

[2] بحارالانوار، ج52، ص101، ح2.

[3] بحارالانوار، ج51، ص152، ح2.

[4] عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص6.

[5] اين اصطلاح برگرفته از آيه 45 سوره مبارکه حج مي باشد.

[6] با مراجعه به تفاسير اهل بيت عليهم السلام مي بينيم که در تفسير «بئر مُعَطَّله» فرموده اند : «کَم مِنْ عالِمٍ لا يُرجعُ إليه ولا يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ». [کنز الدقائق 531:6 بنقل از مجمع البيان] عالِم به چاه آب تشبيه شده که از آن مادّه حيات استخراج مي شود و مراد از معطّل و بدون استفاده ماندنِ چاه آب، مراجعه نشدن به عالِم و بهره نبردن از علم اوست.

منبع:كتاب آفتاب در نگاه خورشيد

تشيع و مفهوم امام منجي

تقسيم بندي اسلام به تشيع و تسنن تا حدودي به تفاوت برداشت اين دو فرقه از مفهوم رستگاري

برمي‌گردد. احتمالا، به همين دليل است که نمي‌توان درباره شيعه و سني در صدر اسلام سخن گفت. اين دو فرقه در آن دوره هنوز به عرضه سازمان‌مند آيين اسلامي

 دست نيافته بودند. اصول مذهبي که در قرآن مشخص شده بود، هنوز براي علماي مسلمان تفسيري يگانه نداشت و سازمان و تبلور عقيده شکل نگرفته بود. اصولا،

 بسط آييني جنبه تدريجي دارد. از اين‌رو، تعاليم قرآني درباره رستگاري بايد در انتظار رويدادهاي تاريخي مي‌ماند، و اين اصل بدون ترديد، تأثير عمده‌اي بر شکل گيري آن

 داشت. اگر آيين اسلامي رستگاري در شکل گيري جامعه سياسي مذهبي آرماني که تحت نظام اجتماعي و قانوني مناسب اسلامي در زمين به خوبي درک مي‌شد،

 آن گاه چنين جامعه آرماني به وجود رهبري که بتواند آن را تحقق بخشد، بستگي مي‌يافت. اگر نه بلافاصله پس از ارتحال پيامبر(ص)، آن چنان که شيعيان معتقدند،

 حداقل در دهه‌هاي بعدي مسئله رهبري اسلامي موضوع قاطعي بود که مسلمانان را به فرق مختلف تقسيم کرد. آيين رستگاري اسلامي با هدايت الهي از طريق

 ميانجي منصوص پيامبر(ص)، که مسئوليت ارائه و حفاظت از اين پيام را به عهده داشت، آميخته شد.

 

آخرين منجي

سالهاي اوليه پس از ارتحال رسول خدا(ص) با توالي پيروزي‌هاي مداوم ارتش مسلمين تحت فرماندهي خلفاي حاکم مشخص مي‌گردد. در نتيجه‌، به نظر نمي‌رسد

 مناقشه‌اي بر اين که چه کسي مسئوليت هدايت جامعه را به رستگاري عهده‌دار شود مواجه گردد. ولي به پايان اين دوره و آغاز جنگهاي داخلي پس از قتل خليفه سوم

 در سال 35 هجري (656 ميلادي)، مسلمانان ديدند که نظم عادلانه اسلامي پس از پيامبر (ص) برقرار نشد. اين‌جا بود که ضرورت بحث درباره وجود رهبري شايسته که

 بتواند امامت امت را برعهده گيرد و نظم حقيقي اسلامي را برقرار سازد مطرح شد و عموميت يافت. بيش‌تر بحث‌هاي اوليه در مورد امامت در بادي امر شکل سياسي به

 خود گرفت، ولي سرانجام استدلال‌هاي مربوط به آن بازتاب پديده رستگاري را در برداشت. اين امر در مورد تمام مفاهيم اسلامي هم صادق است؛ زيرا اسلام به صورت يک پديده مذهبي پيامد اسلام به عنوان يک واقعيت سياسي بود. قيام برخي از رهبران ديني و هواداري پيروان شيفته آنان نشانگر کوششي است که منش جامعه

 مسلمانان را در ايفاي مسئوليت تاريخي خود در تشکيل جامعه عدل و از جمله سازمان سياسي آن نشان مي‌دهد. در سالهاي پس از وقوع جنگهاي داخلي، دو پاسخ عمده به مسئله مهم رستگاري اسلامي توسط دو فرقه بزرگ مخالف از مسلمانان ارائه گرديد. اين پاسخ‌ها، در سالهاي بعد، دو گروه را با اصطلاحات فرقه‌اي شيعه و

 سني مشخص مي‌سازد.

پس از پايان دوران خلفاي راشدين (سال 40 هجري به بعد/680 ميلادي به بعد) سنيان يا اهل السنة و الجماعه، در جست وجوي رستگاري ممکن تنها به بيعت و وفاداري

 مسلمين به امت تا آن جا که امور جامعه بچرخد و خليفه به ترويج و رعايت قانون شريعت متعهد باشد، بدون توجه به شايستگي‌هاي او و اين که از نسل رهبراني که

 بايد در رأس جامعه قرار گيرند- چنان که پس از اين بدان خواهيم پرداخت- معتقد شدند و تضمين رستگاري را صرفا در آن دانستند. از آن پس رهبري بنا به برداشتي که

 نظريه پردازان سني دارند، تنها بايد حافظ قانون شريعت باشد و اين وظيفه از مجراي فرآيند بيعت اعضاي جامعه به او استقرار مي‌يابد. در حقيقت، راه حل پيشنهادي

 سنيان، بيان ساده‌اي از يک واقعيت تاريخي بود؛ بدين معني که رهبري مسلمانان پس از دوره خلفاي راشدين، که از آن به عصر طلايي اسلامي تعبير مي‌کنند،

 بستگي به شخصيتي که اين مسئوليت به او اعطا مي‌شود ندارد، بلکه به بيعتي که جامعه به رهبران ابراز مي‌داشت بستگي مي‌يافت. از اين رو، در تحليل نهايي،

 پذيرش سنت توسط جامعه و عضويت در آن بود که رستگاري را تضمين مي‌نمود.

از طرف ديگر، شيعيان، جامعه(امت) را چنان که مخالفان آنها مدعي هستند، براي تأمين رستگاري مورد نظر اسلام کارآمد نيافتند. از نخستين روزهاي جنگ داخلي در

 اسلام در سال 35 هجري (656 ميلادي)، برخي از مسلمانان به مسئله رهبري در واژه‌هاي سياسي آن انديشيدند، ولي هم چنين بر آن بار مذهبي هم قرار دادند.

 مقدمتا، آنها بر اين باور بودند که پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) خود رهبري با جذبه روحاني بود که هم قدرت معنوي و هم ظاهري را در خويش جمع کرده بود.

 مسئوليت معنوي او در توانايي‌اش از تفسير خطاناپذير او از پيام قرآن و کلام وحي خلاصه مي‌شد. اسلام، براي آن که وظيفه هدايت مؤمنان را به رستگاري پس از

 ارتحال پيامبر رحمت (ص) تداوم بخشد به رهبري نيازمند بود که بتواند مسئوليت دو بعدي پيامبر (ص) را به انجام رساند. به عبارت ديگر، تنها رهبري با برخورداري از

 شايستگي جذبه روحاني مي‌توانست جانشيني پيامبر(ص) را عهده‌دار گردد و جامعه آرماني اسلامي را به سوي رستگاري هدايت کند. شايسته تر از اعضاي برگزيده

 خاندان پيامبر(ص) که وارث اين جذبه روحاني باشند کسي نبود. اعتقاد به تعالي شخصيت والاي پيامبر(ص) و جانشين برحق او به عنوان علت دوم، همراه با اميد به

 رفع رفتارهاي ناگوار، که پيش از اين بدان اشاره رفت، به مفهوم اساسي رهبري نجات بخش از اعقاب برگزيده پيامبر(ص) انجاميد؛ امامي که قادر است منجي معتقدان

 باشد. به احتمال زياد، اين نهضت بلافاصله پس از پيامبر (ص)، با تشکيل حزب علي(ع) (شيعه)، پسرعم و داماد حضرت محمد(ص)، که از علي(ع) به عنوان جانشين

 برحق شايسته پيامبر(ص) حمايت مي‌کرد، آغاز شد. حزب علي(ع) هسته حرکت تاريخي سياسي شيعه شد.

در آخرين سالهاي خلافت امام علي(ع) و آغاز حکمراني بني‌اميه، اين گروه نسبتا کوچک بودند و در کوفه عراق مرکزيت داشتند. توجه به اين نکته حايز کمال اهميت است

 که کوفه، پايتخت حکومت امام علي(ع) در طول خفافت آن حضرت (35-40 هجري/656-61 ميلادي) اهميت سياسي، اقتصادي و فکري را در بخش شرقي سرزمين

 اسلامي به دست آورد. در کوفه، شيعيان به امام علي(ع) و خاندان او به عنوان نامزدهاي بر حق و شايسته رهبري جامعه مي‌نگريستند و از اهداف آنان به منزله

 احياگران سياست حقيقي اسلامي پشتيباني مي‌کردند. هم چنين، اين گروه امام علي(ع) را مظهر رهبري عدل در برابر نظام‌هاي مرکزي حاکم مي‌دانستند. در نتيجه

 اين دعاوي، گروه شيعه سياسي کوفه به تدريج به گروهي نيرومند تبديل شد و اهميت گسترده‌اي در بخشهاي مختلف سرزمين‌هاي شرقي خلافت، به ويژه در شهر

 پادگاني عربي قم، از سرزمين فلات غربي ايران به دست آورد.

شيعه از روابط صميمي و برادرانه تاريخي امام علي(ع) با پيامبر محمد(ص) بهره گرفت و بر اصالت و مفهوم اهل البيت (ع) - خانداني که رؤسا بايد از آن برگزيده شوند -

 تکيه کرد و با شيفتگي از نامزدي خاندان علي(ع) به رهبري جامعه اسلامي حمايت کرد. خانداني که در حقيقت تنها نسل محمد (ص) را از طريق دختر محبوبش حضرت

 فاطمه(س) ادامه مي‌دهد. اين حمايت از رهبري خاندان علي(ع) حداقل در آغاز بنيادگذاري مذهبي را نتيجه نمي‌داد. در عين حال، فهم اين مطلب که اين دوره شکل

 گيري تشيع به درک مفاهيم قرون بعدي که آيين امامت تکوين يافت و به حالت توازن در قرون دوم و سوم هجري ( نهم و دهم ميلادي) رسيد کمک مي‌کند. هم چنين

 باعث کمال خشنودي است که بعضي از مسائل قرن حاضر ( قرن بيست و يکم) که شيعيان با آن روبه رو هستند در اواخر قرن سوم هجري (قرن دهم ميلادي) پيش

 بيني شده باشد. ادعا براي رهبري خاندان علي(ع)، عقيده‌اي مسلم شد که در واژه‌هاي مقدس احاديث نبوي(ص) بيان شده است و به تدريج بخشي از آيين اصلي

 امامت، که اعتقادات کامل شيعي بر محور آن در گردش است، قرار گرفت. بنياد معنوي شيعه بر مبناي ولايت علي(ع)، امام اول شيعيان قرار دارد. ولايت، دوستي

 خالصانه، تعهد به اهداف امام و عشق آگاهانه به او را معني مي‌دهد. در حقيقت، ولايت علي(ع) تنها معيار قضاوت ايمان حقيقي است. ايمان بر مبناي حمايت و

 جانبداري از علي(ع) و آن چه که او مظهر آن است به ويژه عدالت اسلامي تعريف مي‌شود و بدان مربوط مي‌گردد. دستيابي به رستگاري، اگر انسان به وجود امام

 حقيقي عصر(ع) اعتراف نکند و ايمان نياورد ممکن نيست. امامي که اطاعت از او واجب است؛ زيرا او به تنهايي مي‌تواند نظم حقيقي اسلامي و عدالت و مساوات، که

 وظيفه اصلي منسوب به امام مهدي (عج)، منجي اسلام است را برقرار سازد.

مفهوم شيعي رستگاري با مقاومت و پايداري زياد همراه مي‌شود؛ چون نه تنها شناخت امام برحق با نقش منجي را خواستار است، بلکه مهم‌تر از آن با حق حکمراني

 رژيمهاي موجود براي حاکميت در چالش قرار دارد. اين نکته اخير ، نقطه تمرکز همه کساني شد که فکر مي‌کردند مودر تبعيض و بدرفتاري نظام حاکم قرار گرفته‌اند.

از اين رو، شيعيان نخستين تحت حکومت امويان در شناخت امام علي(ع) به عنوان امام برحق بعد از پيامبر خدا(ص) متحد شدند و در الهاماتشان در ايجاد نظم عدل

 علوي (ع) با نظام خلافت در تعارض بودند. در نتيجه، تشيع از همان آغاز به صورت يک حزب مخالف سنتي سر برافراشت و همچنان که حرکتهاي معترضانه تحت هدايت

 دامنه‌اي وسيع از رهبران آنها از خاندان پيامبر «اهل البيت (ع)» ساماندهي مي‌شد هدايت اين رهبران قادر بود تا احساسات پاک مذهبي را در پيروان به جهت وصول به

 اهداف سياسي برانگيزاند. از اين رو، تشيع نجات بخش چهره مشخص تمام انقلابات اوليه‌اي بود که در نواحي گوناگون سرزمينهاي اسلامي تحت رهبري اين رهبران

 مختلف روي مي‌داد. اعتقاد به ساحت مقدس امام مهدي‌(عج) به عنوان امام منمجي هدايت‌گر الهي، که با بهره‌مندي از علم الهي نظير آنچه پيامبر(ص) داشت، قلوب

 همه کساني که از حقوق خود در نظامهاي حاکم محروم شده بودند را تسخير کرد و نقطه الهامات آنها شد.

در عين حال، تلاشهاي شيعيان در اقدام مستقيم سياسي با مقاومت شديد همراه شد، و در همان آغاز تجربيات سياسي شان ناکام ماند. اين موضوع باعث شد تا در

 ميان آنها فرقه‌گرايي به وجود آيد. از سوي ديگر، بعضي از شيعيان بر مقاومت مسلحانه در برابر نظامهاي سرکوبگر خلفا اصرار ورزيدند. اينها شيعيان تندرويي بودند که

 بعضي از آنها به خاطر ادعاهاي مبالغه‌آميزشان در مورد امامان، غلات (افراطيون) ناميده شدند. آنها خلفاي سني را غاصبان ملعون مي‌پنداشتند و معتقد بودند که

 استقرار عدالت در روي زمين را تنها مي‌توان در مورد امامي از خاندان امامان برحق از اولاد حضرت فاطمه(س) و حضرت امام علي(ع) انتظار داشت، چنين امامي

 مي‌تواند با هدايت راستين اسلام خالص را حاکميت بخشد.

از طرف ديگر، بعضي از شيعيان، بي‌نتيجه بودن اقدام مستقيم سياسي را ديده بودند و آماده شدند تا بازگشت حاکميت حقيقي اسلامي را به آينده موکول کنند. پذيرش

 روند متعادل‌تر توسط اين گروه هرگز به مفهوم سازشکاري آنها بر مواضع حق ايشان در مورد امامت نبود. حتي اين گروه هم بر بيعت و اطاعت از امامي که از نسل پاک

 امام علي(ع) و حضرت فاطمه(س) باشد تأکيد داشتند.

احتمالا شهادت جانگداز حضرت امام حسين(ع) و ياران باوفايش در کربلا (61 هجري/ 680ميلادي) توسط لشکر اموي و پس از آن ناکامي قيام زيد، نوه امام حسين(ع)،

 در کوفه (122 هجري/740 ميلادي) گرايش به نگرش سکوت سياسي را در اين گروه نشان مي‌دهد. تا اين زمان تمايل به مبارزه آشکار براي احقاق حقوقشان وجود

 داشت. ايده عشق و محبت به امامان معصوم الهامات اين گروه را تسخير کرد و به آيين مذهبي خاصي منجر شد که شهادت تمام امامان با تحريک خلفا صورت گرفته، تا

 به امام خاتم (امام دوازدهم) رسيد. آن حضرت در سال 260 هجري (873 ميلادي) براي آنکه از اين سرنوشت مصون مانده در پرده غيبت رفته است. به عقيده شيعيان،

 اين امام دوباره به عنوان «امام منجي» ظهور خواهد کرد و بي‌عدالتي را از روي زمين پاک خواهد نمود.

در نيمه قرن دوم هجري(هشتم ميلادي) ، شيعيان عمل زده افراطي چنان قوي شدند که يکي از شعبه‌هاي آن توانست به سازماندهي انقلابي به هواداري عباسيان

 بپردازد و موفق شد تا سلسله خلفاي بني عباس، عم پيامبر(ص)، را استقرار بخشد، ولي اين خلافت بر خلاف انتظارات انقلابي حاميان شيعي خود عمل کرد و به

 مذهب اهل سنت گراييد. عاملي که در اين ناکامي شيعيان دخيل بود، نبود يک ايدئولوژي شيعي استوار در ميان اين شيعيان بوده است. تا آن که فرصتي پديدار شد و

 امام بزرگ شيعيان حضرت جعفر صادق(شهادت 148 هجري/765 ميلادي) آيين امامت را سازماندهي و شکل بندي نمود. جنبه‌هاي مختلف و پراکنده و مبهم شيعيان

 براي برقراري يک خلافت علوي در زمان انقلاب عباسيان اين حقيقت را اثبات مي‌کند که کوششهاي آنها هنوز فايد يک ايدئولوژي مستحکم بوده است. [1] در عين حال ،

 توجه به اين نکته داراي کمال اهميت است که امام جعفر صادق(ع) با اقتدار مسئوليت تعديل و سامان بخشي به عناصر افراطي در جامعه شيعيان را عهده‌دار بوده است.

 [2] او شخصي بود که هويت ايدئولوژي استقلالي تشيع را که با عنوان «جعفري» منسوب به امام جعفر صادق(ع) مي‌شود، سامان بخشيد. در نتيجه، امام جعفر صادق

 (ع) در تمام احاديث شيعي اعم از افراطي و متعادل شخصيتي به غايت برجسته و والا دارد.

شيعيان معتدل ، که امامشان از شرکت فعال در سياست روي گردان بود ، به پيروي از امامت از نسل امام حسين (ع) ادامه دادند، تا اين خط به امام دوازدهم که او را قائم مي‌دانند رسيد. شيعيان او را «مصلح کل» مي‌پندارند و متعهد به خاندان پيامبر مي‌شمرند و «امام غايب» مي‌نامند و رجعت او را انتظار مي‌کشند.

از اين رو، اين شيعيان را «اماميه» يا «اثني عشري» يا «دوازده امامي» مي‌شناسند. آنها در طي اين دوره سکوت سياسي اعتراض خود را ادامه دادند، گرچه در مقايسه

 با همتايان افراطي خود، در ظاهر تهديد کمتري نسبت به سلسله حاکم داشتند.

اعتقاد آنها به آيين رهبر نجات بخش ، که تنها زماني قيام خواهد کرد که خدا به او فرمان دهد تا اين مهم را به انجام رساند، علاوه بر آن که عدم تمايل آنها را با شهادت

 طلبي در مواجهه با سرکوب سياسي (نظير سرنوشت امامان که به شهادت رسيدند و حقوقشان غصب شد) نشان مي‌دهد، سياست اعتدال را به عنوان راه پذيرفته

 شده زندگي براي بسياري از شيعيان اين مکتب تشويق مي‌نمايد. غيبت امام دوازدهم در سال 260 هجري (873 ميلادي) ممکن است آغازي بر تأکيد بر عنوان «مهدي»

 باشد تا او را به صورت «رهبري آسماني» مشخص سازد، که پيش از اين تنها او را حاکم حقيقي اسلامي قلمداد مي‌کردند.

در نتيجه، در شکل امامت شيعي بايد منجي اسلامي را مطالعه کرد؛ زيرا تنها اين مکتب از تشيع با اعتقاد به ظهور مجدد مهدي (عج) اميدهاي خود را تسلي داده و

 ديدگاه ويژه تاريخ اسلامي را با قيام امام منجي استمرار بخشيده است. در حالي که اعتقاد به ظهور امام مهدي(عج) در آينده از جنبه‌هاي برجسته تمام فرق شيعي به

 شمار مي‌آيد، اما در شيعيان امامي اعتقاد به امام منجي نه تنها يک پايگاه اساسي اعتقادي است، بلکه بنياني است که تمام بناي عظيم معنويت امامت مذهبي بر

 آن استوار مي‌گردد. معرفت اين امام رستگاري انسان را تأمين مي‌کند.

پي نوشت ها:

[1] (Combridge,1970), PP. 147ff.

The Abbasid Revolution M.A.Shaban.

[2] 9,(1955)75, in JAOS ص sectarian

How did early Shia became ص

Marshal G.S.Hodgson.

منبع:كتاب امام مهدي منجي اسلام

شعري زيبا در وصف آخرين منجي بشريت

اى كشتى نجات ! اينك گرفتاران امواج پرتلاطم درياى فساد و ظلم و طغيان در
انتظار ظهورت لحظه شمارى مى كنند.

اى روزنه اميد! اينك اسيران زنجير استعمار و گرفتاران استبداد، با انتظار روز رهايى از
قيد اسارت ظلم ، دل خوش ‍ كرده و شبهاى ظلمانى و تاريك بيداد را به اميد نور عدالت
تو، سپرى مى كنند.

اى چشمه سار جوشان فضيلت ! اينك تشنه كامان علم و دانش در انتظار جرعه اى از
اقيانوس بيكران علم تو صف كشيده اند.

آخرين منجي

اى بهار آزادى ! اينك مظلومان و بيچارگان و ستمديدگان چشمان خسته خود را به قطرات
بارش ابر عدالت تو دوخته اند.

اى مايه اميد، اى آرزوى دل اوليا، اى آنكه شبهاى تار انبيا به اميد ظهورت رقم خورده .

اى آنكه خشم پرخروش ملكوتيان به ياد انتقامت ، فروكش !

و اى آنكه قلب پر خون على عليه السلام را تو مايه تسكين !

اى آنكه پلوان شكسته زهراى اطهر عليهاالسلام را تو مرحم !

اى آنكه قلب شكسته حسن عليه السلام را تو درمان !

اى آنكه خون پاك شهيدان را تو منتقم !

اى آنكه بازوان به زنجير كشيده اسيران را تو نوازش !


بيا! تا شكوفه هاى بهارى به روى زيباى تو لبخند زند.

بيا! تا لاله هاى پرشور گلستان به ياد تو تبسم كند.

بيا! كه سبزه زاران به خاطر جمال زيباى تو با طراوت شود.

بيا! كه غنچه ها به ياد تو شكوفا گردد.

بيا! كه بلبلان براى تو نغمه سر دهند.

بيا! كه كاخ بيدادگران به دست تو ويران شود.

بيا! كه ستم پيشگان ، به شمشير انتقام تو كيفر شوند.

بيا! كه پرچم پرافتخار توحيد به دست تواناى تو در سراسر گيتى به اهتزاز در
آيد.

بيا! كه عدالت در لواى حكومت تو، بر روى ساكنان اين كره خاكى ، سايه افكند.

اى آنكه از موسى برتر!

بيا كه يد بيضاى قدرت الهى را از آستين ملكوتيت برون آر و چشم خيره سران عالم را
خيره ساز.

بيا! كه با نمايان كردن اژدهاى قهر خداوندى تمام جادوى جادوگران قرن را
باطل ساز و مدعيان دروغين حقوق بشر را رسوا كن .

بيا! كه با فرو ريختن آتش خشم الهى بر سر ابر جنايتكاران ، همه ستم پيشگان را در
شعله هاى غضب خداوندى را بسوزان و خاكستر آنان را بر باد ده تا مظلومان و بيچارگان
و ستمديدگان ، نفس راحتى كشند.

بيا! كه با غرق كردن قافله هاى بيدادگرى و استبدادگران در درياى طوفانى سطوت
و انتقام پروردگارى حزب حق و لشگر عدل ، مسرور و خندان گردد.

بيا! كه شيفتگانت پروانه وار به طرف شمع وجودت چرخش كنند.

بيا! كه با آمدنت قلب رسول الله (ص ) خوشحال و
دل على عليه السلام شاد و چشمان زهرا عليهاالسلام روشن شود.


اين مقدمه را با زمزمه دعاى فرج به پايان مى بريم :

((اللهم انا نشكوا اليك فقد نبينا صلواتك عليه و آله و غيبة امامنا و كثرة عدونا و قلة
عددنا و شدة الفتن بنا))

خدايا!

از فقدان و از دست دادن پيغمبران ،

از غيبت و پنهانى امامان ،

از كثرت و بسيارى دشمنان ،

از كمى و اندكى تعداد نفراتمان

از رو آوردن فتنه ها بسويمان ،

شكوه و شكايت نزد تو مى آوريم .

اى زاده پيغمبر! اى ميوه دل حيدر! اى اميد قلب زهراى اطهر!

ما غفلت كرديم متوجه نشديم ، غافلانه و جاهلانه ، تو، آن يوسف عزيز را بدون اينكه
حتى ثمن بخسى نصيبمان شود، از دست داديم و اينك در هجران تو، كنعان زندگى ما در
خشكسالى سوزان فرو رفته و زندگى بر ما سخت شده ، با شرمندگى ، دست تمنا
بسوى تو گشوده و عرضه مى داريم :

((ياايهاالعزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا بيضاعة مزجاة فاوف لنا
الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين .))

اى فاتح بزرگ جهان ! اى قلب عالم امكان ! اى مظهر رحمت بيكران !

اينك با قلبى پر از سوز و سينه اى مملو از گداز و چشمانى سرازير از اشك ، فرياد
مى نهيم :

اى عزيزتر از هر عزيزى ! اى گرامى تر از يوسف يعقوب ! اگر دلباختگان يوسف با
ديدن روى دل آراى او، انگشت بريدند، شيفتگان تو بدون ديدن
جمال زيبايت از جان و تن گذشتند و در آتش فراقت پروانه وار سوختند، شايد كه بر
قلبهاى سوخته آنان آب وصال ريزى و با صبح ظهورت شام ظلمانى هجران آنان را به
روز روشن مبدل سازى .

و در پايان از برادر بسيار گرامى و فاضل فرزانه ، جناب آقاى ((احمد مسجد جامعى ))
قائم مقام محترم وزير فرهنگ و ارشاد اسلامى و معاونت فرهنگى و پژوهشى كه در راستاى
ترجمه ، تحقيق و نشر اين كتاب ، مساعدت خالصانه خود را
مبذول داشتند، كمال تشكر را مى نمايم ، باشد كه اين عنايت و ساير خدمات گرانقدر و
تلاش ‍ بى وقفه او در نشر آثار و فرهنگ قرآن و
اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام دارند مورد پذيرش حضرت بقية الله الاعظم
عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار گيرد ان شاء الله .

و همچنين از همكارى هاى بى دريغ برادر ارجمند جناب آقاى ((حميدى )) مشاور اجرايى
معاونت فرهنگى و پژوهشى كمال سپاسگزارى
بعمل مى آيد
.

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


موسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر عليه السلام

سيد محمد حسينى

منبع:كتاب چگونه بايد به امام مهدي سلام گفت

 

چگونه براي ظهور امام زمان (ع) آمادگي پيدا كنيم؟

چگونه براي ظهور امام زمان (ع) آمادگي پيدا كنيم؟


آية اللّه صافي گلپايگاني

بي اعتنائي به علائق دنيوي

كسي كه به تمام علائق دنيوي بي اعتناء باشد انشاء اللّه آمادگي پيدا مي كند. واللّه العالم.

آية اللّه خزعلي

اطّلاع از حوادث منتظر و ساختن خود

بايد به آن حوادث منتظر، وقوف بيشتر و اطّلاع عميق پيدا كنيم و خود را در تمام جهات بسازيم.

آخرين منجي

آية اللّه نوري همداني

تسلّط بر هواهاي نفساني و فداكاري و گذشت فراوان

با خود سازي و تزكيه نفس و اجتناب از محرّمات و تلاش و كوشش جهت از بين بردن فساد و انجام امر به معروف و نهي از منكر و توجّه به ذات اقدس آن حضرت مي توانيم خود را براي ظهور و ياري آن حضرت آماده نمائيم كه البتّه اين، كار آساني نيست بلكه نياز به تسلّط بر هواهاي نفساني و فداكاري و گذشت فراوان دارد.

آية اللّه سيّد محمّد شيرازي

عمل به وظائف ديني و تقوا

آمادگي عبارتست از: عمل به وظائف ديني و تقوا.

آية اللّه سيّد صادق روحاني

دعا كردن و خواستن از خدا

ما مأمور هستيم براي تعجيل فرج آن حضرت دعا كنيم زيرا فراهم نمودن وسائل فرجش از قدرت همه جز خداوند خارج است و انجام آن به دعا كردن و خواستن از خداست.



آية اللّه علوي گرگاني

تقوي و تهذيب و تزكيه اعمال و افعال

پاسخ اين سؤال از قسمت دوّم جواب اوّل روشن مي شود. (يعني بايد زمينه ظهور از نظر تقوي و تهذيب و تزكيه اعمال و افعال فراهم گردد تا با آمدن آن بزرگوار همه تحت فرمان صاحب الامر بوده و در انتظار صدور فرمان باشيم.)

آية اللّه سيّد محسن خرّازي

التزام عملي به دين و پذيرش مسئوليّتهاي ديني

و به ياد آن حضرت بودن و به ياد آوردن ديگران

التزام عملي به دين و پذيرش مسئوليّتهاي ديني و به ياد آن حضرت بودن و به ياد آوردن ديگران مي تواند انسانها را آماده ظهور نمايد.

نظر شما را به اين روايت جلب مي كنم:

كسي كه دوست دارد از اصحاب (حضرت) قائم باشد بايد منتظر آمدن او بوده و از محرّمات و مشتبهات پرهيز كند و خود را به اخلاقهاي خوب با حفظ حالت انتظار بيارايد. اگر آن حضرت را درك نكرد و عمرش سر آمد و امام قائم بعد از او قيام كرد براي او مانند اجر كساني است كه آن حضرت را درك كردند.

پس در عمل به احكام و تحصيل اخلاق و انجام وظايف ديني، جدّيّت و كوشش كنيد و در حالت انتظار باشيد. گوارا باد بر شما اي جماعت شيعه! كه مورد رحمت الهي قرار گرفته ايد. فجدّوا و انتظروا هنيئاً لكم ايّتها العصابة المرحومة

آية اللّه مكارم شيرازي

خودسازي و آماده باش كامل فكري و اخلاقي مادّي و معنوي

چگونگي انتظار، همواره متناسب با هدفي است كه در انتظار آن هستيم. انتظار آمدن يك مسافر عادّي از سفر! انتظار بازگشت يك دوست بسيار عزيز! انتظار فرا رسيدن فصل چيدن ميوه از درخت و درو كردن محصول! انتظار فرا رسيدن فصل تحصيلي مدارس! و ...

هر يك از اين انتظارها آميخته با يك نوع آمادگي است. در يكي، بايد خانه را آماده كرده و وسايل پذيرائي فراهم ساخت در ديگري ابزار لازم و داس و كمباين و ... در ديگري كتاب و دفتر و قلم و لباس مدرسه و مانند آن.

اكنون فكر كنيد آنها كه انتظار قيام يك مصلح بزرگ جهاني را مي كشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگوني و تحوّلي را دارند كه وسيعترين و اساسي ترين انقلاب هاي انساني در طول تاريخ بشر است. انقلابي كه بر خلاف انقلابهاي اصلاحي پيشين جنبه منطقه اي نداشته و نه اختصاص به يك جنبه از جنبه هاي مختلف زندگي دارد بلكه علاوه بر اينكه عمومي و همگاني است، تمام شئون و جوانب زندگي انسانها را شامل مي شود. انقلابي است سياسي و فرهنگي و اقتصادي و اخلاقي.

ارتشي كه در انتظار جهاد آزادي بخش بسر مي برد، حتماً به حالت آماده باش كامل در مي آيد! سلاحي كه براي چنين ميدان نبردي شايسته است بدست مي آورد! سلاحهاي موجود را اصلاح مي كند! سنگرهاي لازم را مي سازد! آمادگي رزمي نفرات خود را بالا مي برد! روحيّه افراد خود را تقويت مي كند و شعله عشق و شوق براي چنان مبارزه اي را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مي دارد!

ارتشي كه داراي چنين آمادگي نيست هرگز در انتظار بسر نمي برد و اگر بگويد دروغ مي گويد.

انتظار يك مصلح جهاني به معني آماده باش كامل فكري و اخلاقي و مادّي و معنوي براي اصلاح همه جهان است! فكر كنيد چنين آماده باشي چقدر سازنده است!! اصلاح تمام روي زمين و پايان دادن به همه مظالم و نابسامانيها شوخي نيست! كار ساده اي نمي تواند باشد! آماده باش براي چنين هدف بزرگي بايد متناسب با آن باشد يعني بايد به وسعت و عمق آن باشد.

براي تحقّق بخشيدن به چنين انقلابي، مرداني بسيار بزرگ و مصمّم و بسيار نيرومند و شكست ناپذير، فوق العاده پاك و بلند نظر، كاملاً آماده و داراي بينش عميق لازم است و خودسازي براي چنين هدفي مستلزم بكار بستن عميق ترين برنامه هاي اخلاقي و فكري و اجتماعي است. اين است معني انتظار واقعي! آيا هيچكس مي تواند بگويد چنين انتظاري سازنده نيست؟!

منتظران راستين در عين حال، وظيفه دارند تنها به خويش نپردازند بلكه مراقب حال يكديگر باشند و علاوه بر اصلاح خويش در اصلاح ديگران نيزبكوشند.

آية اللّه گرامي

انتظار فرج و حفظ اُميد خود و ديگران - عمل به وظائف ديني و عبادات

در مردم شايع است، منبري ها هم مي گويند، زياد هم در مقالات نوشته شده كه بايد خود را آماده جنگيدن در ركاب امام زمان (ع) بكنيم يعني سلحشوري و مانند اينها داشته باشيم و حتّي مي گويند كه انتظار فرج هم به همين معناست.

در گذشته هم رسم بوده كه بعضي ها اسب و شمشير در خانه هايشان نگه مي داشتند و جمعه ها سوار بر مركب به بيرون شهر مي رفتند و اشعاري به انتظار مي خواندند. اين اعمال براي اينكه به ياد امام زمان باشند اشكالي ندارد ولي به معني انتظار واقعي نيست.

در روايات هم بيشتر اين را دارد كه عبادت در سرّ با امام مستتر (يعني امامي كه غايب است) يعني در زمان غيبت هم شما مشغول عبادت باشيد. در بعضي روايات داريم كه در خانه بنشينيد و همانجا به عبادت بپردازيد. يك دسته از روايات هم شبيه به اين روايت است در جلد 52 بحار آمده است كه: عبادت با امام مستتر در سرّ، افضل است همانطوري كه صدقه سرّ، افضل است.

در بعضي روايات اين طور دارد كه «افضل اعمال امّتي انتظار الفرج» كه امام هشتم(ع) از پدرانش تا رسول اللّه(ص) نقل كرده اند.

امام صادق (ع) باز مي فرمايند: «انتظار الفرج بالصّبر» در يك روايتي كه مرحوم مجلسي نقل كرده اند و سند روايت هم بد نيست از ابي بصير از امام صادق (ع) نقل كرده كه حضرت مي فرمايند: سلمان وقتي وارد كوفه شد بلاهايي را كه در زمان بني اميّه در كوفه اتّفاق خواهد افتاد همه را گفت و بعد گفت: در خانه ها بنشينيد تا طاهر بن طاهر هماني كه فراري است از دست مردم، ظهور كند.

به هر حال آن چيزي كه از روايات بيشتر به دست مي آيد وظيفه ما است كه مأيوس نشويم. هر قدر جامعه فاسد و خراب شود و هر چقدر مشكلات مؤمنين زياد شود نااُميد و مأيوس نشويم. بدانيم كه بالأخره فرج خواهد رسيد. يعني اوّلين مسئله انتظار فرج، حفظ اُميد مردم است. حالا به هر مقداري كه مي توانند اصل دين و ايمان و عبادت خود را حفظ كنند. اين روايات بيشتر توجّه دارد به اُميد دادن كه مبادا شيعه مأيوس شود. روايات «انتظار الفرج عباده» همين را مي خواهندبگويند.

روايات زياد است! مثلاً محمد بن فضيل مي گويد از امام هشتم (ع) راجع به فرج پرسيدم. فرمودند: خود انتظار فرج هم فرج است، و بعد حضرت اين آيه كريمه «فانتظروا انّي معكم من المنتظرين» را بر اين مورد تطبيق كرد. در روايت ( - اين آيه در سوره هاي اعراف/71 و يونس/102ù20 مي باشد. )

ديگر «فارتقبوا انّي معكم رقيب» را بر اين مورد تطبيق كرد. در روايت ديگري ( - سوره هود آيه 93، «يعني: شما انتظار بكشيد من هم با شما در انتظار هستم.» )

داريم كسي كه منتظر فرج امام زمان (ع) است مثل كسي است كه شمشير كشيده است و در جلوي پيامبر اكرم (ص) مي جنگد. اين ها بيشتر براي حفظ اُميد است كه مبادا شيعه در برابر مشكلات مأيوس بشود و دست از عقيده خودش بردارد. همه اين ها اُميد مي دهد كه مبادا اشخاص اُميد خود را از دست بدهند. اجمالاً معناي اين روايات اوّلاً حفظ اُميد است و ديگر اين كه دين خودمان را حفظ كنيم تا فرج برسد. و ظاهرش اين است كه چه بسا موفّق به كارهاي اجتماعي نمي شويد ولي دين فردي خود را حفظ كنيد. البتّه كارهاي اجتماعي را نفي نمي كند ولي مي خواهد بگويد مواظب قدرت خوتان باشيد كه چه مقدار قدرت داريد و به اندازه قدرتتان كار كنيد.

بنابراين آنچه كه وظيفه ما است در درجه اوّل حفظ اُميد كه هم خودمان اُميدوار باشيم و هم به ديگران اُميد بدهيم و در درجه بعد اينكه هر مقدار كه مي توانيم وظايف ديني و اعمال عبادي خودمان را انجام بدهيم كه لازمه آن اُميد است. بيشتر هم در اين روايات، نظر به وظايف فردي است البتّه بديهي است كه اگر امكانات وظايف اجتماعي فراهم باشد انسان بايد انجام بدهد.

در روايتي داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايد كه: نزديكترين زماني كه بنده به خدإ؛::ُص نزديك است و خدا از او راضي است زماني است كه حجّت الهي در ميانشان ظاهر نباشد و جايش را هم ندانند ولي در عين حال مي دانند كه حجّت الهي هست. (كه اشاره است به امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در چنين زماني در هر صبح و شام، منتظرِفرج باشيد.

به هر حال اين هم از روايات كه بيشتر اصرار دارند بر حفظ اُميد و انجام وظايف به مقدار امكان. بيشتر هم اصرارش به وظايف فردي است انگار كه كسي مي خواهد بگويد وظايف اجتماعي را موفّق نمي شويد كه انجام بدهيد و بيخودي نيروهايتان را تلف نكنيد. البتّه منظور از وظايف اجتماعي يك امر به معروف و نهي از منكر جزئي نيست بلكه منظور جنگيدن با دشمن ها و گرفتن حكومت ها است.

دفتر تبليغات اسلامي

با اصلاح خويش و ايجاد جامعه صالح

پاسخ سؤال دوّم نيز تا حدودي با توجّه به پاسخ سؤال اوّل روشن است زيرا بايد كاري كنيم كه پذيرش حكومت عدل الهي در ذهن مسلمان ها و مردم دنيا فراهم شود. بنابراين با اصلاح خويش و ايجاد جامعه صالح كه با خودسازي و تهذيب نفس و اتّحاد و صميميّت و ايثار و فداكاري حاصل مي شود و امر به معروف و نهي از منكر و سوق دادن جامعه به خوبي ها و پيكار با فرهنگ غربي، زمينه پذيرش حكومت عدل امام زمان (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را در خود و ديگران فراهم كنيم.

طرح مباحث حكومت جهاني امام زمان (ع) و عجز همه رهبران جهان از حلّ مشكلات و فرو ماندن نظامهاي بشري از اداره جهان، نياز به تشكيل يك حكومت نمونه اسلامي دارد كه برآورنده خواسته هاي مردم دنيا باشد.

آية اللّه سيّد حسن ابطحي خراساني

تزكيه نفس و رسيدن به كمالات روحي و بسيار دعا كردن براي فرج

با تزكيه نفس و رسيدن به كمالات روحي در صراط مستقيم اهل بيت(ع) و از بعُدروحي به امام زمان (ع) نزديك شدن، مي توان براي ظهور آن حضرت آمادگي پيداكرد.

همچنين مردم مسلمان، بايد براي فرج آن حضرت دعا كنند زيرا امام (ع) فرموده: «واكثروا الدّعاء بتعجيل الفرج فانّ في ذلك فرجكم» يعني براي فرج و نجات ( - كمال الدّين ج 2 ص 485 - احتجاج ج 2 ص 284 )

جهانيان از زير بار ظلم و ستم، بسيار دعا كنيد زيرا اگر براي خروج حضرت مهدي(ع) دعا كرديد نجات خودتان هم در آن خواهد بود.

حجّة الاسلام فرحزاد

خودسازي - شناساندن حضرت - ايجاد حالت انتظار

الف - خودسازي و تهذيب نفس و ارتقاء سطح ايمان و تقوي و اطاعت اوامر الهي در خود اوّلاً و بعد در ديگران.

ب - شناساندن حضرت به مردم جهان و فراهم كردن زمينه براي ظهور با بالا بردن سطح علم و فرهنگ و معرّفي مكتب شيعه بعنوان تنها مكتب حقّ و منجي بشر.

ت - ايجاد حالت انتظار و دعا و توسّل براي ظهور حضرت در عموم مردم.

حجّة الاسلام عليرضا نعمتي

بسيج همگاني يكپارچگي شيعيان و تقاضاي فرج و اصلاح روحيّات خود

بايد عموم شيعيان با يك بسيج همگاني خود را آماده تشريف فرمائي آن حضرت نمايند و در اصلاح روحيّات خود بكوشند كه با ظهور آن حضرت ديگر جائي براي رشد رذايل اخلاقي باقي نخواهد ماند. آمادگي براي ظهور آن حضرت بستگي به يك بسيج همگاني دارد كه در آن اقشار مختلف مردم بطور عمده شركت داشته باشند و آغاز اين حركت از انديشمندان و نويسندگان و شخصيّتهاي صاحب نظر در اين باره (كه نظرات مثبت ارائه دهند) و انعكاس آن از رسانه هاي مهمّ و فراگير و سوق دادن افكار ( - زيرا ديده ايم كه بعضي از انديشمندان با تفكّري بسيار دور از تفكّر اهل بيت: با مسئله ظهور روبرو مي شوند و بسيار بعيد مي دانند كه در زمان ما ظهور انجام شود و در نتيجه با بيان افكار خود، مردم را از امام زمان 7 و فرج آن حضرت دلسردمي نمايند. )

و توجّه مردم با روشي صحيح و حساب شده بسوي حكومت و ظهور حضرت بقيّة اللّه (ارواحنافداه) مي باشد. محور اين حركت بر دوپايه است:

اوّل: آنكه باور كنيم ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) بستگي به تقاضاي ما از پروردگار (تقاضايي جدّي) دارد و بنا به فرمايش حضرت وليّ عصر (روحي فداه) كه در پاسخ به سؤال قبل نقل كرديم، با يكپارچگي شيعيان در جهت ياري آن حضرت و تقاضاي فرج، ظهور صورت مي گيرد و باور كنيم كه ما همان مردمي مي توانيم باشيم كه زمينه ساز ظهور بوده و چشمانمان به جمال آن حضرت روشن خواهدشد.

متمركز كردن توجّهات فكري و فرهنگي به سمت ظهور و نفي تبليغات منفي

و از بين بردن اين فكر شيطاني كه هنوز خيلي با ظهور فاصله داريم

دوّم: بر اساس محور اوّل، تلاشهاي گسترده اي را ترتيب دهيم تا عمده توجّهات فكري و فرهنگي به سمت ظهور آن حضرت شكل گيرد.

مجدّداً تذكر مي دهم كه همانند شرايط قبل از پيروزي انقلاب اسلامي اين كار بايد صورت گيرد يعني همانطور كه قبل از پيروزي انقلاب مردم به يكباره باور كردند كه مي توان رژيم شاه را سرنگون كرد هم اكنون باور كنند كه مي توان به دوران غيبت كُبري پايان داد و از خداوند خواست فرج امام زمان (ع) را برساند كه البتّه در شرايط كنوني به جهت ضعف بسيار زياد افكار و تبليغات، باور نمودن مطلب فوق مشكل بنظر مي آيد ولي بايد دانست كه اين ضعف فكري ما است نه واقعيّت مطلب.

واقعيّت آن است كه اگر مردم و بزرگان جامعه شيعه باور كنند با حركت يكپارچه ما، به سرعت ظهور فرا خواهد رسيد درنگ را جايز ندانسته و همه نيروهاي خود را در اين جهت بسيج خواهند نمود ولي تاكنون و با كمال تأسّف بيشتر شيعيان و حتّي انديشمندان آنان در ترديدند و فكر مي كنند هنوز خيلي مانده امام زمان (ع) ظهور بفرمايد و اين فكر ضعيف و غلط را شيطان تقويت نموده و با تبليغات منفي عليه امام زمان (ارواحنا فداه) (مانند آنكه برو دعا كن امام زمان نيايد و الّا اول گردن من و تو را مي زند، يا ما لياقت امام زمان (ع) را نداريم ما گنهكاريم يا خدا كند آقا زماني ظهور بفرمايد كه ما نباشيم زيرا با اعمال بدمان از روي ايشان شرمنده مي شويم و ...)

اينها همان تبليغات منفي است كه با اضافه شدن آن به افكار ضعيفي كه بدان اشاره شد موجبات فراموشي و دلسردي افكار عمومي از امام زمان (ع) و ظهور آن حضرت را پديد آورده و شاهد بر اين سخن آن است كه در عموم مردم و آيينه افكار و توجّهات آنان كه بنگريم به ندرت از ظهور امام زمان (ع) سخن به ميان مي آيد و بشدّت جامعه شيعه به آن حضرت بي توجّه شده است و ظهور آن حضرت را مربوط به زمان كنوني نمي داند.

گريه شبانه روز بر درد غربت و تنهايي امام عصر (ع)

اين است درد غربت و تنهايي امام عصر (ارواحنا فداه) كه بايد براي آن شبانه روز گريه كنيم و آن حضرت را مانند جدّ غريبش در كربلاي امروز تنها و بيكس ببينيم.

حجّة الاسلام سيّد علي رضوي

تهذيب نفس - مصلح شدن و مصلح بودن - دعا براي تعجيل فرج

با تهذيب نفس و تصفيه باطن (صالح بودن و صالح شدن) و سپس امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح جامعه (مصلح شدن و مصلح بودن) و بعد با حال انتظار واقعي، دعا براي تعجيل فرج آن حضرت نمودن.

حجّة الاسلام احمد قاضي زاهدي

ايجاد يك پذيرش عمومي

يك جهت آمادگي براي ظهور به اين است كه پيش از هر چيز يك پذيرش عمومي ايجاد شود، چون عدالت آن بزرگوار چيزي نيست كه حتّي گروههايي از خواصّ مردم تحمّل آن را داشته باشند همانگونه كه در زمان حكومت جدّ بزرگوارش اميرالمؤمنين(ع) بسياري از نزديكان امام (ع) از عدالت آن حضرت بسوي معاويه فراري مي شدند.

با تشريف فرمائي حضرتش هر كس در مكان و جايگاه شايسته خود قرار مي گيرد و اين براي خيلي ها سخت خواهد بود. به همين جهت مهمترين فعاليّت براي آماده سازي و ايجاد زمينه براي ظهور امام عصر (ارواحنا فداه) عادت دادن عوام و خواصّ به عدل است چون مردمي كه به عدالت تن ندهند تحمّل حكومت مهدي(ع) بر آنها سخت خواهد بود.

آية اللّه سيّد محمّد مهدي مرتضوي لنگرودي

مهيّا كردن و انتظار كشيدن واقعي

فقط به مقدار يك عزيزتان كه مثلاً به سفر حجّ مي رود وقتي خبر مي دهند چند روز ديگر مي آيد چگونه خود را آماده مي كنيد و چه چيزها مهيّا مي نماييد و چه نحوه انتظار مي كشيد؟! هر چند بيش از اين انتظار لازم است ولي همين مقدار انتظار براي عموم كافي است.

آيا درباره آن وليّ كونين اينگونه انتظار داريم؟! البتّه خير! مگر در بعضي از اشخاص و آن هم با چند گل بهار نمي شود.

آية اللّه خاتم يزدي

استواري ايماني و عقلاني

قرآن كريم وراثت حاكميّت بر جهان را از آنِ «عبادي الصّالحون» مي داند ( - سوره انبياء آيه 105 )

و براي رسيدن به چنين صلاحيّتي اطاعت احكام قرآن و همه معصومين لازم است بگونه اي كه با استواري ايماني و عقلاني به آن چنان لياقت و صلاحيّتي دست يابيم كه كلام امام صادق (ع) كه درباره ياران حضرت مهدي (ع) فرمود: «فانّ الرّجل منهم يعطي قوّة اربعين رجلاً و انّ قلب رجل منهم اشدّ من زبر الحديد لو مرّوا بالجبال الحديد لتدكدكت.» درباره ما تحقّق پيدا كند.

( - منتخب الأثر ص 426 (يعني: پس بدرستي كه به هر مردي از آنها نيرو و قوّت چهل مرد داده مي شود و قلبشان از پاره آهن سخت تر است و اگر بر كوههاي آهن بگذرند آن كوهها از هم پاشيده مي شوند.) )

آية اللّه شاه آبادي

تزكية النّفس في البُعد ...

«تزكية النّفس في البعد العقلي و القلبي و الجوارحي.»

(تزكيه نفس و پالايش عقل و قلب و جوارح از تمام نقائص مربوط به آنها.)

آية اللّه يثربي

خودسازي از جهت معرفت و عمل و اخلاق

همه مي دانيم كه ائمّه معصومين (ع)، مظهر قدرت خداوند در روي زمين بودند ولي وقتي قيام مي نمودند كه حجّت بر آنان به علّت اطاعت و بيعت مردم تمام شود همانگونه كه در زندگي مولي اميرالمؤمنين (ع) مشاهده گرديد؛ و در غير اين صورت ناگزير از حكومت بر مسلمين رفع يد مي نمودند و احياناً مورد اعتراض شيعيان خود هم قرار مي گرفتند كه چرا قيام نمي كنيد، پاسخ مي شنيدند كه ناصري نداريم تا قيام كنيم مع الوصف در پاسخ كساني كه بر عمر خود تأسّف مي خوردند كه همه روزه آماده قيام شما بودم ولي به مراد نرسيدم مي فرمودند: اجر تو ضايع نمي شود. خداوند اجر منتظرين قيام حجّت خدا را به تو مي دهد امّا آن حجّتي كه بايد به انتظار او بود چندمين از اولاد من، حجّة بن الحسن المهدي(ع) است كه (به علّت لياقت و حمايت مردم زمانش) عالَم را پُر از عدل و داد خواهد نمود بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.

و از بعضي مدارك، استفاده مي شود كه علّت تأخير ظهور آن حضرت عدم لياقت ماست پس اگر علاقه به تعجيل فرج آن حضرت داريم بايد به خودسازي از جهت معرفت و عمل و اخلاق بپردازيم. نمونه اين خودسازي و آمادگي را بالعيان در اصحاب و پيروان امام خميني (قدس سرّه) ديديم كه مانند اصحاب كربلا (ع) از هيچ قدرتي نهراسيدند و از ايشان تا دم مرگ حمايت نمودند و آثار اين قيام مقدّس را همه روزه شفّافتر مشاهده مي نمائيم.

حجّة الاسلام سيّد جعفر رفيعي

انجام فرائض و پرهيز از محرّمات و امر به معروف و نهي از منكر

مهمترين برنامه شخصي كه منتظر ظهور حضرت بقيّة اللّه (ارواحنا فداه) است به فكر آن هدف بزرگ از هيچ كوشش و تلاشي فروگذار نخواهد بود. لذا هر فرد مسلمان بايد دائماً مشغول فرائض و واجب خود باشد و از منكرات و محرّمات در پرهيز باشد و فريضه امر به معروف و نهي از منكر را كه يكي از بزرگترين قِسم جهاد مي باشد انجام دهد تا زمينه ظهور آن حضرت فراهم شود چنانچه در روايات فرموده اند: «جهاد كنيد با منكر و بغض منكر را در قلبهايتان ايجاد كنيد تا برسيد به امر خداوند و اطاعت خداوند.»

( - جامع السّعادات ج 2 ص 247 )

آية اللّه سيّد مرتضي موسوي اصفهاني

منتظر واقعي شدن - دعا براي فرج - صدقه براي سلامتي آن حضرت و ...

آمادگي براي ظهور آن حضرت به اين نحو است كه خود را منتظر واقعي بدانيم و براي فَرَج آن حضرت دعا كنيم كه افضل و برتر اعمال است و خود را به اعمال شايسته و نيكو زينت بدهيم و براي فرج آن حضرت دعاهائي كه ذكر شده بخوانيم و براي سلامتي آن حضرت، صدقه بدهيم و هرگاه اسم آن حضرت برده شود تعظيم كنيم و از جا بلند شويم كه ائمّه ما چنين مي كردند و طوري باشيم كه اگر گفتند فردا ظهور مي كند، ما آمادگي كامل را داشته باشيم.

آية اللّه محمّد جعفر خوشنويس

پاك كردن خود از گناهان و خودسازي و بازسازي صحيح زندگي

آمادگي براي هر چيزي بايد متناسب با آن چيز و مقتضيّات آن باشد و لذا بايد ديد اصلاً ظهور و قيام حضرت بقيّة اللّه الأعظم (عجّل اللّه فرجه الشّريف) براي چيست؟

اگر دانستيم كه اين قيام و اين حركت براي احياي عدل، و اقامه قسط و برپايي حكومت حقيقي الهي و پياده كردن ارزشهاي ديني است و تحقّق اين اهداف مقدّس جز با وجود رهبري معصوم، و پيروان و سربازاني پاك و مؤمن و معتقد امكان پذير نيست، پاسخ به مقدار زيادي روشن مي شود.

ما بايد خود و زندگي و محيط خود را از مسائلي كه سبب مي شود جزو اين سربازان و پيروان نباشيم، پاك كنيم. ما بايد خود را با معيارهايي كه در روايات براي جنود حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، بيان شده تطبيق بدهيم؟!!

چگونه مي شود ما كه وجودمان با گناه هاي نابخشودني آلوده است در زمره ياران صدّيق آن حضرت باشيم يا حدّاقل مورد لطف و عنايت و توجّه آن حضرت، امروز يا بعد از ظهور و حضور آن امام آگاه و عالم به احوالمان، قرار گيريم؟!!

چگونه ممكن است ما كه زندگي و موجودي هاي مان از مال دنيا، آميخته با حقوق شرعي پرداخت نشده به اهلش، يا حقّ مردم مي باشد، در ركاب امام آگاه و مطّلعي قرار گيريم كه ظهورش براي رساندن حقّ به صاحب حقّ، و جلوگيري از ظلم و ستم، و غصب و تعدّي است؟!

پس آمادگي ما به اين است كه از همين ساعت اقدام به خودسازي خويش و بازسازي صحيح زندگيمان كنيم و خود و زندگي خود و خانواده خود را بتدريج، امّا بطور جدّي با معيارهاي ديني تطبيق بدهيم تا حدّاقل امروزه كه حضرت بقيّةاللّه الاعظم (روحي فداه) از آن آگاهي مي كنند، مورد توجّه و عنايت و لطفش قرار بگيريم و سعادت آن را پيدا كنيم كه به هنگام ظهورش اگر هم در قيد حيات نيستيم، زنده شويم و در ركابش براي تحقّق اهداف عاليه و مقدّسه اش جهاد كنيم، إن شاء اللّه. (به دعاي عهد توجّه كنيد...)

آية اللّه سيّد محمّد حسيني قزويني

داشتن تقواي در سطح بالا، ايمان قوي و يقين كامل

با توجّه به رواياتي كه در باره ياران حضرت وارد شده: داشتن تقواي در سطح بالا، ايمان قوي و يقين كامل.

حجّة الاسلام محمّد حسن گنجي فرد

دوري از معاصي - خواستن فرج - ترك غفلت از ياد آن حضرت

مَثَل مردم در زمان غيبت همانند دانش آموزان مدرسه اي است كه شورش كرده و كلاس درس را به هم زده و نگذاشته اند معلّم درسش را بدهد و يا همانند مريضي است كه با افكارواهي و تخيّلاتِ خودش يا القاء اطرافيان از طرز مداواي دكتر بدَش آمده يا ترسيده و از بيمارستان و اينكه تحت مداوا قرار گيرد، فرار كرده است.

اگر دقّتي در نوع رفتار مردم در هر زماني بكنيم جنبه عيني همين مثالها را در جوامع مي بينيم. مدارسِ آيات اهل بيت (ع) بخاطر بي اعتنايي هاي مردم تعطيل شد و اطبّاي دوّارٌ بِطّبه مورد رجوع كساني كه با فكر ناقص بشري به برآوردن نيازهاي روحي و جسمي شان پرداختند، قرار نگرفتند و با القائات شيطان صفتان به يافته هاي خودشان دلگرم شدند و از آغاز غيبت امام عصر (ع) با عمومي شدن اين حالت در مردم، كم كم اين طبيب مهربان از صحنه زندگي مردم كنار رفت چون شياطين تا توانستند مردم را از ايشان ترساندند و او را كه «رحمةٌلِلعالمين» است ترسناك و خونريز معرّفي كردند.

با توجّه به اين مقدّمه، معناي ظهور، بازگشت دانش آموزان دنيا است به كلاس درس اهل بيت (ع) يا برگشتن مريض ها است به بيمارستانِ معصومين(ع) و آمادگي براي ظهور موقعي ايجاد مي شود كه اين دانش آموزان بخاطر اينكه تحت تربيت صحيحي نبوده اند به جهل خودشان پي ببرند يا در مثال ديگر، مريض ها به خطرناك بودن امراضشان و لزوم مداواي سريع، آن هم نزد اطبّاي حاذقي كه خدا براي بشر گذاشته، يقين كنند.

پس آمادگي عملي وقتي است كه مردم به اين معلّم واقعي و طبيب دردها احساس نياز بكنند. آن وقت مي شود گفت مِثل دانش آموزي هستند كه مودّب سر كلاس نشسته و منتظر است تا معلّم وارد كلاس شده، درسش را شروع كند يا مثل مريضي است كه يقين كرده فقط به دست اين دكتر خوب مي شود و خود را در بيمارستان بستري نموده است.

بعضي افراد در مقابل كساني كه تبليغ آن حضرت را مي كنند از روي بي محبّتي مي گويند: «حالا حالاها حضرت نمي آيد» و يا چون مي خواهند براي عموم مردم، ظهور حضرت را دور وانمود نمايند در تشبيه، وقت آزادي زنداني بيشتر از ابد و باز پرداخت بدهي غير قابل وصول را تا انقلاب مهدي (ع) معرّفي مي كنند!

آيا ما مي توانيم ادّعا كنيم كه با خدا و انبياء و معصومين (ع) درباره فرج امام زمان(ع) هم دل و هم زبان هستيم؟!

آيا آن چه آنها فرموده اند كه امر فرجشان يك شبه اصلاح مي شود و يا فرموده اندصبح و عصر منتظر آمدنش باشيد و يا فرموده اند همانند شهاب آسماني كه ناگهاني در آسمان پديدار مي شوند ناگهاني در ميان مردم ظهور خواهد فرمود آيا عقيده ما هست؟!

آيا از اين كه همان حرف ائمّه قبلي را بگوئيم دريغ نداريم؟! يا حتّي از ياري زباني هم مضايقه مي كنيم تا چه رسد به ياري عملي ائمّه اطهار (ع) در زمان زندگيشان؟!

اكنون ما علاوه بر اين كه در زمان زندگي اين امام عزيز هستيم با اعلام آمادگي كه خدا و خود حضرت بيان نموده اند بسيار لازم است كه به خصوص روحانيّون در توجّه دادن مردم به ساحت مقدّس ايشان بيش از پيش بكوشند و همان طور كه از ما خواسته اند روحاني و دانشجو و معلّم و كسبه و همه و همه يكپارچه در دوري از معاصي و خواستن فرجشان از خدا همدل شويم و غفلت از يادشان را ترك كنيم.

آية اللّه عادل علوي

تميز كردن خانه دل و دعا كردن و انتظار

اگر منتظر مهمان هستيم خانه را تميز مي كنيم و منتظران حضرت بايد خانه دل كه حرم اللّه است را تميز كنند، طاهر و مطهّر، پاك و منزّه همراه دعا و انتظار.

حجّة الاسلام سيّد كاظم حسيني ميانجي

فرمان بردار بودن لازم و بدون چون و چرا

فرمان بردار بودن لازم مثل مالك اشتر و هارون مكّي (رضوان اللّه عليهما).

اگر فرمان صادر شد: «برو ميان تنور» بدون چون و چرا و بدون درنگ و معطّلي در ميان آتش قرار گيرد.

حجّة الاسلام صفايي بوشهري

آمادگي اجتماعي و آمادگي فردي

آمادگي براي ظهور حضرت (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در دوبخش است:

1 - اجتماعي: كه ايجاد آمادگي فكري و انديشي و عملي و جهادي جوامع شيعي براي حضور هرچه باشكوهتر و مخلصانه جهت مجاهدت به رهبري حضرت وليّ عصر(ع) براي استقرار حكومت ديني واحد شيعي در جهان.

2 - فردي: براي آمادگي خويش جهت ظهور حضرت، اعمالي نياز است كه عبارتند از: انجام دقيق و مخلصانه اعمال و وظائف شرعي و دارا بودن تقواي الهي - حميّت و تعصّب و حسّاسيّت در دينداري - حُبّ و محبّت اهل بيت (ع) - كسب علوم ديني و ترويج و تبليغ معارف شيعي - آمادگي فكري و علمي براي برقراري حكومت مهدوي - اعتقاد قلبي و عميق به وجود و غيبت امام زمان (ع) و ثبات بر استقامت بر اين امر و انتظار امام - دعا و مناجات و جهاد در راه خدا - دعا و توسّل به خداوند متعال براي تعجيل در ظهور ايشان - صبر و همبستگي ديني - حمايت از علماي دين و رهپويي از آنان.

حجّة الاسلام اسد اللّه محمّدي نيا

آماده كردن زمينه براي ظهور حضرت به حدّ توان و كسب كمالات شخصي

براي ظهور حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بايد هر كس در حدّ توانش زمينه را فراهم سازد. آمادگي هم به آن نيست كه انسان در كُنج خانه يا مسجدي بنشيند و دعا كند. بلكه دعا، يك گوشه كار است! كسي كه مي خواهد بر تمام جهان حكومت كند و قسط و عدل را بر پا نمايد، با توجّه به وسعت دنيا و پيشرفتهاي علمي در اين زمان و هنگام ظهور، احتياج به ياران عالم، مخلص، فاضل، مدير، مدبّر، ( - بحار الانوار ج 52 ص 391، 323، 332 - 339 )

زيرك، سياستمدار واقعي و مجاهد در راه خداوند دارد تا براي هرگونه فداكاري اعمّ از فرهنگي، نظامي، سياسي و اقتصادي آماده باشند.

حضرت علي (ع) هم براي اداره جامعه، دنبال چنين افرادي بود و صداي شكوه و ناله ايشان از دست مردم نادان، ترسو و راحت طلب در خطبه ها و نامه هاي نهج البلاغه تا امروز شنيده مي شود.

اينطور نيست كه امام زمان (سلام اللّه عليه) از طريق اعجاز همه جهان را فتح كند و بعد هم بفرمايد: «مردم بخوريد و بخوابيد و راحت باشيد.» زيرا اين كار با هدف آفرينش سازگار نيست، زيرا هدف از خلقت انسان، رشد و كمال انساني و تقرّب به سوي حقّ تعالي است در حالي كه راحت طلبي و تجمّل گرايي و فقط به فكر دنيابودن يك زندگي حيواني است.

( - جهت اطّلاع به سوره اعراف آيه 179، فرقان 44، محمّد 12، ملك 2 مراجعه فرماييد. )

بر همين اساس، امام صادق (ع) فرمود: «ليعدّ احدكم لخروج القائم و لو سهما ...» ( - بحار الانوار ج 52 ص 366 - سفينة البحار باب عَدَّ و مانند آن ج 52 ص 139 )

براي ظهور و قيام حضرت قائم (ع) خود را مهيّا سازيد گرچه اين آمادگي در حدّ يك تير باشد.

ذكر آمادگي با يك تير به عنوان بيان مصداق و نمونه است، در حقيقت اين حديث مي خواهد بفرمايد: كسي كه طالب و خواهان ظهور آن حضرت است بايد نهايت جهاد و كوشش را جهت زمينه انقلاب امام زمان (ع) بنمايد و حداقل آن تهيّه يك تير براي مقابله با دشمن و كمك به مجاهدين است.


منبع:كتاب آيا ظهور نزديك است

 

رفتن به مقام امام زمان (ع) در بيرون نجف و شفا گرفتن از آن حضرت

مردي از اهل كاشان به نجف اشرف رفت تا از آنجا عازم حجّ بيت اللّه گردد ولي در نجف، به مرض شديدي گرفتارشد بطوري كه پاهاي او خشك شد و قدرت بر راه رفتن نداشت.

رفقاي او، وي را در نجف، در نزد يكي از صلحاء گذاشته بودند كه آن مرد صالح، حجره اي در صحن مقدّس داشت.

آن مرد صالح هر روز، در را بر روي او مي بست و به صحرا مي رفت.

آخرين منجي

در يكي از روزها، آن مريض به آن مرد صالح گفت: «دلم تنگ شده است و از اين مكان وحشت زده شده ام. امروز مرا با خود بيرون ببر و در جايي بينداز. آنگاه به هر جا كه مي خواهي برو.»

مرد مريض مي گويد: «پس آن مرد راضي شد و مرا با خود بيرون برد و در بيرون نجف، مقامي بود كه آن را مقام حضرت قائم (ع) مي گفتند.


پس مرا در آنجا نشاند و لباس خود را در آنجا در حوضي كه بود شست و بر بالاي درختي كه در آنجا بود، انداخت و سپس به صحرا رفت و من تنها در آن مكان ماندم. در اين فكر بودم كه آخر امر من به كجا منتهي مي شود كه ناگاه جوان خوشرو و گندم گوني را ديدم كه داخل آن صحن شد و بر من سلام كرد و به حجره اي كه در آن مقام بود، رفت.

آن جوان در نزد محراب، با خضوع و خشوع چند ركعت نماز بجاي آورد كه من هرگز نمازي به آن خوبي نديده بودم.

چون نمازش تمام شد، پيش من آمد و از احوال من سؤال نمود. به او گفتم: «من به بلايي مبتلا شده ام كه سينه من از آن تنگ شده است و خداوند نه مرا عافيت مي دهد كه سالم بشوم و نه مرا از دنيا مي برد كه خلاص بشوم.»

آن مرد به من فرمود: «ناراحت نباش! به زودي حقّ تعالي هر دو را به تو عطا مي كند.»

سپس او از آن مكان گذشت و چون بيرون رفت، من ديدم كه آن لباس از بالاي درخت به زمين افتاد. پس از جا برخاستم و آن لباس را گرفتم و شستم و بر درخت انداختم.

بعد از آن با خود فكر كردم و گفتم: «من كه نمي توانستم كه از جا بلند شوم. اكنون چگونه چنين شد كه بلند شدم و راه رفتم.»

چون در خود نظر كردم، هيچ گونه درد و مرضي در خويش نديدم. دانستم كه آن مرد، حضرت قائم (ع) بود كه حقّ تعالي به بركت آن بزرگوار و اعجاز او، مرا عافيت بخشيده است.

سپس از صحن آن مقام بيرون رفتم و در صحرا نظر كردم، كسي را نديدم. پس بسيار نادم وپشيمان شدم كه چرا من آن حضرت را نشناختم.

آن مرد صالح كه صاحب حجره بود آمد و وقتي حال مرا ديد بسيار متحيّر گرديد. پس من قضيّه را براي او شرح دادم. او نيز بسيار حسرت خورد كه موفّق به ملاقات آن بزرگوار نشده است.»

اين فرد با آن مرد صالح به حجره باز مي گردد و صحيح و سالم بود تا آنكه رفقاي او آمدند و چند روز با ايشان بود، آنگاه مريض شد و وفات كرد.

او را در صحن مقدّس دفن كردند و صحّت آن دو چيز كه حضرت قائم (ع) به او خبر داد، ظاهر شد كه يكي عافيت و ديگري مُردن بود.»


( - بحار الانوار )

منبع:كتاب شفايافتگان به دست امام زمان (عج)

 

عطش و شيفتگي

انساني که براي رسيدن به سعادت و خوش بختي به هر دري زده و هر راهي را پيشِ رو گرفته، ولي هر چه بيش تر تلاش کرده، بسته بودن درها و بن بست بودن راه ها براي اش يقيني تر گشته است، اشتياق به برپايي حکومت منجي موعود (عليه السّلام) در وجودش شعله ورتر مي شود. تداوم اين حالت، روح آدمي را به مرحله اي جديد مي رساند که آن، عطش و شيفتگي است. اگر در جامعه ي بشري، اين عطش پديد آيد، مرحله اي مهم از زمينه هاي اجتماعيِ ظهور، فراهم شده است.

آخرين منجي

شايد بتوان سبب تکرار جمله ي «يملا الارض قسطاً و عدلاً کما مُلِئت جوراً و ظلماً» را در همين نکته دانست؛ چرا که بشر، از روزي که پا به عرصه ي زمين گذاشته و در پرتو زندگي اجتماعي خود، براي پيشبُرد اهداف انساني خويش، سر به فرمان حاکمان و زمامداران نهاده است، اميدوار بوده که اين حاکمانِ زورمند جلو تعدّيات را بگيرند و جامعه اي صالح و به دور از هر گونه ظلم و ستمِ پيدا و پنهان بسازند، امّا نه تنها به اين خواسته ي برخاسته از عمقِ جانِ خويش نرسيده، بلکه روز به روز شاهد گسترش ظلم و ستم هاي گوناگوني بوده است. از اين رو، هر گاه که با پديده ي ناروايي روبه رو مي شود، از اعماق وجود آرزوي درک روزگاري را مي کند که با روي کارآمدن مردي الهي، روحِ عدالت در کالبد جامعه ي بشري دميده شود. اين، همان زمينه ي مساعد و بستر مناسب براي پذيرش حکومت جهاني حضرت مهدي موعود (عليه السّلام) است که بايد در وجود تمامي جامعه ي بشري رسوخ کند.

هر چند که روبه رو شدن با پديده ي نابه هنجار ظلم و جور، انسان را از سويي آزرده خاطر و رنجور مي کند، امّا از سوي ديگر، نور اميد و عطش زندگي در آينده اي حتمي و موعود که اثري از ظلم و جور نخواهد داشت را در دل او فروزان مي کند و همين امر سبب مي شود تا لحظه به لحظه، محبّت و دوستي و اُنس با حضرت مهدي (عليه السّلام) و حکومت او در جانِ آدمي شدّت يابد، و رفته رفته اين شدّت به عطش و شيفتگي مبدّل شود.

در روايتي از رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، چنين آمده:

«ينزل باُمّتي في آخِرالزمانِ بَلاءٌ شديدٌ مِن سُلطانِهِم لم يُسمَع ببلاءٍ اشد منه حتّي تضيق عليهم الارض الرحبه حتّي تملاء الارض جوراً و ظلماً، لايجدالمؤ من ملجاءً يلتجيء اليه مِن الظلم، فيبعث اللّهُ عزوجلّ رجلاً مِن عترتي فيملا الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً يرضي عنه ساکن السماء و ساکن الارض [1] ؛ در آخر الزمان، بر امّت من، بلاي شديدي - که تا آن زمان بلايي شديدتر از آن شنيده نشده - از جانب سلطان و حاکم ايشان وارد مي شود، به حدّي که زمين با آن همه گستردگي اش بر آنان تنگ مي شود و مالامال از ستمِ آشکار و پنهان مي گردد. انسان مؤ من، پناهگاهي پيدا نمي کند که بدان پناه برد. در اين وقت است که خداوند عزّوجلّ، مردي از خاندان مرا بر مي انگيزد تا زمين را پُر از قسط و عدل سازد، همان گونه که لبريز از ظلم و جور گشته بود، به طوري که ساکنين آسمان و زمين، از وي راضي مي شوند.

اين روايت، به روشني، نشان مي دهد که دوري جامعه از رهبر الهيِ عادل، و گرفتار آمدن آن در چنگال سردمداران بيدادگر، موجب بروز ظلم و فساد در همه ي زمينه ها مي شود و همين فساد، باعث سختي و مشکلي و پديد آمدن تنگناهاي غير قابل رفع در زندگي بشر مي گردد. در نتيجه، سبب تشنگي انسان هاي مؤ من به ظهور مصلح واقعي مي گردد.

از حديفه، درباره ي وضعيّت جامعه ي بشري در هنگام قيام حضرت مهدي (عليه السّلام) چنين رسيده:

... انّه لايخرج حتّي لايکون غايب احب اِلي الناس مِنه مِمّا يلقون مِن الشّر؛ [2] به درستي که [مهدي موعود (عليه السّلام)] قيام نمي کند تا زماني که هيچ غايبي نزد مردم محبوب تر از وي نباشد، و اين به خاطر شرارت ها و ناروايي هايي است که به مردم رسيده است.

پي نوشت ها:

[1] عقدالدرر، ص 73.

[2] عقدالدرر، ص 94.

منبع:كتاب مقدمات ظهور
 

تشخيص حرام و حلال براي کودکي خردسال

احمد بن اسحاق يکي از اصحاب و کساني بود که وجوهات شيعيان را جمع آوري مي کرد و خدمت امام حسن عسکري عليه السلام تقديم مي نمود، او حکايت نمايد:

روزي به قصد تحويل مقدار قابل توجّهي وجوهات شرعيّه به همراه تعدادي سؤ ال در مسائل مختلف، به محضر مبارک امام حسن عسکري عليه السلام عازم سامراء شدم.

آخرين منجي



و چون وارد شهر سامراء گشتم، به سمت منزل آن حضرت حرکت نمودم، هنگامي که به منزل رسيدم، اذن دخول طلبيده و وارد شدم، چشمم به کودکي خردسال افتاد که بر زانوهاي حضرت نشسته و بسيار خوش سيما و نوراني بود.


همين که کيسه هاي پول و جواهرات را خدمت حضرت نهادم، امام عليه السلام نگاهي به کودک نمود و فرمود: اي پسرم! اين اموال از شيعيان و دوستان تو مي باشد، آن ها را باز کن و تحويل بگير.

ناگهان کودک اظهار داشت: اي پدر! و اي سرورم! آيا جايز است که دست به سوي اموالي دراز کنم که آغشته به حرام است؟!

سپس امام حسن عسکري عليه السلام خطاب به احمد بن اسحاق کرد و فرمود: آنچه در کيسه ها مي باشد، بيرون بياور تا فرزندم حلال و حرام آن ها را از يکديگر جدا نمايد.

چون يکي از کيسه ها را خدمت حضرت نهادم، کودک فرمود: اين مال فلان شخص است که در فلان محلّه شهر قم سکونت دارد و مقدار آن 72 دينار است که بابت فروش باغ ارثيه پدرش و نيز فروش هفت عدد پيراهن و کرايه مغازه هايش مي باشد.

امام حسن عسکري عليه السلام فرمود: عزيزم! صحيح گفتي، اکنون بگو کدام حرام است؟

کودک اظهار داشت: در اين کيسه يک دينار مشکوک، از اهالي شهر ري مربوط به فلان تاريخ مي باشد که مغشوش مي باشد.

بعد از آن اشاره به يکي ديگر از کيسه ها نمود و فرمود: و امّا صاحب اين کيسه فلاني است که در فلان شهر مقدار يک مَن و يک چارک نخ، جهت بافتن پارچه به فلان بافنده معروف داد و چون مدّتي طولاني سپري شد، نخ ها را دزد به سرقت برد.

و صاحب نخ ها نسّاج را تکذيب و جريمه کرده و به جاي آن، يک مَن و نيم غرامت گرفت.

پس يک دينار با تکّه اي پارچه در اين کيسه از چنين راهي به دست آمده است که حرام مي باشد.

سپس کودک به سوّمين کيسه اشاره نمود و اظهار داشت: آنچه درون آن است، مال فلان شخص است که در فلان محلّه قم زندگي مي کند و مقدار هفتاد دينار مي باشد که نبايد دست زده شود.


امام حسن عسگري عليه السلام سؤال نمود: چرا؟

فرزند جواب داد: چون اين ها بابت فروش گندم هائي است که مالک با کشاورز اختلاف داشتند و مالک سهم کشاورز را کمتر از حقّش داد.

پدر فرمود: بلي، صحيح است.

پس از آن کودک فرمود: اي احمد بن اسحاق! اين اموال را به صاحبانش ‍ برگردان، ما نيازي به آن ها نداريم.

و اکنون کيسه آن پيرزن را بياور.

احمد گفت: من به طور کلّي آن کيسه را فراموش کرده بودم... [1] .

آري براي امام معصوم، چون از طرف خداوند متعال منصوب است، سنّ و سال، موقعيّت مطرح نيست؛ بلکه هر زمان هر چه اراده نمايد حاصل خواهد شد و به همه امور آگاه مي گردد.

پس مواظب اعمال و گفتار خود در تمام حالات باشيم که امام زمان، روحي له الفداء و سلام اللّه عليه غافل نخواهد بود.


پي نوشت ها:

[1] احتجاج طبرسي: ج 2، ص 524 - 527، ينابيع المودّة: ج 3، ص ‍ 319، ح 5.

منبع:كتاب چهل داستان و چهل حديث از امام زمان
 

امام قائم و مسأله طول عمر طي قرون و اعصار

امام و امامت، وظيفه ساز و مسئوليت آفرين است و هدايت و غم مردم خوردن و هدايتگر مردم، بايستي غم مردم را داشته، غمخوار آنان باشد.

و آنگاه که قرنهامي پايد و غيبت استوار مي گردد.چونان زمان حضور، گرماي وجود مبارک امام، راهگشا و اميد آفرين است.

دانستيم که تولد قائم آل پيامبر در سال 255 هجري بوده است.از اين رو هزار و اندي از عمر آن حضرت مي گذرد.و اين پرسشي است، که چگونه يک انسان بدين درازي، عمر مي کند؟

اين مساءله از نظر ما خدا پرستان، بسيار ساده است، زيرا قدرت و دانش خدا، اندازه و بن بست ندارد، و او مي تواند حجت و امامي را، مدتي دراز، زنده نگه دارد، اصل آفرينش انسان، با صدها ريزه کاريها و دقت، بسي شگفت آورتر از طول عمر است.

ساده ترين عضو بدن ما از نظر ساختمان و طرز کار، به اندازه اي مهم و اسرارآميز است که نوبت به مساءله اي طول عمر نمي رسد.آيا تا کنون فکر کرده ايد غذا خوردن چگونه انجام مي شود؟ چشمه بزاق يا پل معلق مري چه کارهايي را انجام مي دهند؟ خوابيدن چيست؟ آنگاه که مي خوابيم، آيا واقعا مي ميريم و بعد، دوباره زنده مي شويم؟! چگونه سخن مي گويم؟ پاره گوشتي به چين و شکن هاي دهان و دندان مي خورد، صدا پديد مي آيد و ترجمان خواسته هاي و نظرات ما مي گردد، و در طي زمانها تمدن ها را به وجود مي آورد.آيا اين شگفت انگيز نيست؟



منبع:كتاب جهانگشاي عادل
 

تشکيلات دولت امام زمان

امام جواد (ع)

يجمع اليه من اصحابه عده اهل بدر ثلاثماه و ثلاثه عشر رجلا من اقاصي الارض...فاذا اجتمعت له هذه العده من اهل الارض اظهر الله امره فاذا کمل له العقد و هو عشره الاف رجل خرج باذن الله عزوجل.


فرياد دعوت مهدي موعود 313 نفر - به تعداد اهل بدر - از يارانش را از گوشه و کنار رمين ره نزد او گرد مي آورد.آنگاه که اين گروه مخلص در رکاب آنحضرت قرار گرفتند دولت جهاني اسلام، اعلام مي شود، ولي خروج امام و شروع عمليات تحقق حکومت واحد جهاني دقتي است که تشکيلات اصلي و مرکزي اين دولت جهاني که مرکب از ده هزار نفر است بوجود آيد.

ما مي توانيم با اطلاعات از دستورات شرع مقدس و گام نهادن در راهي که توسط ائمه اطهار (ع) براي ما بيان شده جزو ياران امام زمان قرار گيريم و در هنگامه ي ظهور از سربازان و خدمتگزاران حکومت جهاني حضرت باشيم.

زندگي خود را طوري تنظيم کنيم که هر وقت امام تشريف آوردند زياد بر اعمال و رفتار ما صحه بگذارتد و ما را به عنوان شيعه خود بپذيرد ادعاي انتظار، يدون عمل وپيروي راه ائمه اطهار ما را در شمار شيعيان و ياران ائمه قرار نمي دهد.



منبع:كتاب جهانگشاي عادل

 

ظهور دولت مهدي حتمي است


پيامبراسلام (ص)

لو لم يبق من الدنيا يوم لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاءها عدلا کما ملئت جورا.

اگر از عمر دنيا فقط يک روز باقي بماند، خدا در همان روز از خاندان مرا برانگيزد که پهنه زمين را به عدل و داد به گستراند، همانگونه که از بيداد و ستم، پر شده باشد.


ظاهر شدن امام قائم (ع) در آخر زمان و تشکيل حکومت واحد جهاني بر اساس عدل و ايماني، به اندازه اي قطعي و حتمي است که اگر مثلا از عمر دنيا يک روز باقي مانده باشد، بايد اين پيشگويي تحقق پذيرد، و حداقل بشر، يکي روز، شيريني دادگري و امنيت و آسايش عمومي را بچشد و پرچم يکتا پرستي و انسانيت بر دنيا سايه اندازد، و بانگ توحيد طنين افکند و هدف اصلي پيامبران که گسترش عدالت در ميان توده ها است، در آن روز انجام يابد.

از اين رو بنيان گذار عدالت عالم گير، و به وجود آورنده حکومت واحد جهاني، فرزند پاک پيامبر اسلام است - که درود خدا برآنان - به پشتيباني خدا، قيام خواهد کرد، و همه ضد مردمي ها را ريشه کن خواهد ساخت.



منبع:كتاب جهانگشاي عادل
 

مدعيان ديدار در پيام امام زمان

شايان ذکر است که حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه دو غيبت دارد.

1 - غيبت صغري (کوتاه مدت).

2 - غيبت کبري (دراز مدت). غيبت صغراي حضرت 69 سال به طول انجاميد، ولي انقضاي مدت غيبت کبري را جز خداوند متعال کسي نمي داند. در زمان غيبت صغري علاوه بر نواب اربعه افراد ديگري نيز خدمت حضرت شرفياب شدند که اسامي شريفشان در عداد مشرفين خدمت حضرت در کتابهائي از قبيل نجم الثاقب و يا جلد سيزدهم بحار علامه مجلسي عطر الله مرقده آمده است.

ولي در زمان غيبت کبري با حديثي که در پيام امام زمان عليه السلام مي خوانيم ديدار حضرتش ميسر نيست، اما شخصيت هائي از قبيل علي بن مهزيار و سيد بحرالعلوم رضوان الله تعالي عليهما خدمت حضرتش شرفياب شده اند. براي توجيه مطلب لازم است اول از بيان و پيام حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف استفاده نموده و سپس به توجيه مطلب بپردازيم.


متن پيام

سياتي (الي) شيعتي من يدعي المشاهده الا فمن ادعي المشاهده قبل خروج السفياني و الصيحه فهو کاذب مفتر. [1] بعضي نزد شيعيان من آمده ديدار مرا ادعا مي کنند،

بدانيد هر کس پيش از خروج سفياني و نداي آسماني ادعاي ديدار نمايد او دروغگو است و افتراء مي بندد. توجيه مطلب از دو طريق ممکن است.

1 - حضرت با اين بيان مي خواهد از دغل بازي دغل بازان جلوگيري نمايد، زيرا در هر عصر و زمانه بعضي ها در گوشه و کنار خود را وابسته به امام زمان عليه السلام وانمود کرده و در زير چنين چتري افرادي را در دام فريب خود گرفتار مي نمايند.

2 - ممکن است منظور اين باشد که هيچ کس در عصر غيبت کبري ادعاي نيابت خاصه نکند (و الله اعلم).

نگارنده گويد: بيان آقا امام زمان عليه السلام هيچ منافاتي با بعضي از حکايات از قبيل حکايت تشرف سيد بحرالعلوم ندارد، زيرا آن دو توجيه بالا در اين گونه افراد متصور نيست.


پي نوشت ها:

[1] کمال الدين: صفحه 516.


منبع:كتاب پيام هاي امام زمان

 

عدالت اجتماعي

 از شاخصهاي بسيار مهم و برجسته در حکومت جهاني امام مهدي (عج) اقامه ي قسط و عدل به معناي وسيع کلمه است و در اين باره بيشترين روايت را داريم که حدود يکصد و سي روايت باشد [1] قرآن کريم قيام به قسط و عدل را يکي از اهداف بعثت انبياء دانسته و براي آن اصالت قائل شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط»؛ [2] براي بشر قرن بيستم و قرون و اعصار بعدي عدالت و دادگستري از نان شب واجب تر و مهمتر است، بشر از بي عدالتي و شئوون مختلف زندگي رنج مي برد، پيکره ي جامعه ي بشري از اين زاويه بيمار است و هر روز هم بر بيماريهاي آن افزوده تر شود تا آنجا که جهان پر از ظلم و جور و بي عدالتي و شر گردد که به دنبال آن عدل جهاني در همه ي ابعاد بروز و ظهور مي کند و تا بي عدالتي و ستم کل جهان را در همه ي ابعادش فرا نگيرد، بشر آمادگي پذيرش عدل مطلق را ندارد، مگر نه اين است که امام علي عليه السلام قرباني عدالت گرديد (قتل في محراب عبادته لشدة عدله) و امروزه زمينه ي پذيرش عدل
جهاني روز به روز مهياتر شود، بشر متمدن و آگاه امروز از بي عدالتي اقتصادي و مالي رنج مي برد در گوشه اي از عالم ابر قدرت آمريکا با بيست درصد امکانات و نفوس، هشتاد درصد سرمايه ي جهان را مي بلعد و در ساير نقاط عالم هزاران هزار انسان از قحطي و گرسنگي با مرگ دست به گريبانند، انسانها از بي عدالتي قضائي و تبعيضات رنج مي برند، از بي عدالتي اجتماعي رنج مي برد، امام مهدي که بيايد کل زمين را عدل و داد فرا مي گيرد آن هم در تمام ابعادش عدالت را پياده مي کند و تمام مظاهر عدل در جهان پياده مي شود، عدل اقتصادي، عدل سياسي، عدل قضائي، عدل اجتماعي و... وگرنه عدل جهان ناقص خواهد بود.


با حفظ اين مقدمه مي گوئيم: يکي از ابعاد عدالت، عدل اجتماعي است و در اين رابطه رواياتي را مرور مي کنيم:

«...و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم احد احدا»؛ [3] ترازوي عدالت را در ميان همه ي انسانها مي نهد و در سرتاسر جهان هيچ انساني به ديگري ستم نخواهد کرد. (امام عصر همه ي ستمگران کوچک و بزرگ را سر جاي خود خواهد نشاند و اين زشت ترين پديده را که همواره در طول تاريخ گلوي بشريت را فشرده، دفن خواهد کرد.)

«... و عدل في الرعية»؛ [4] او در ميان همه ي رعايايش عدالت مي ورزد، عدل او عمومي است.

«...و يعدل في خلق الرحمن البرمنهم و الفاجر»؛ [5] او در ميان همه ي بندگان خدا عدالت را پياده مي کند و به عدل رفتار مي کند چه نيکان و چه افراد فاسق و فاجر (عدالت او به طور يکسان در حق خوب و بد اجرا مي گردد.)

«...حتي لا يري اثر من الظلم»؛ [6] در اجراي عدالت تا آنجا پيش مي رود که در هيچ گوشه ي دنيا اثر و نشانه اي از ظلم نماند و ديده نشود. (فاتحه ي ظلم را مي خواند و آن را از صفحه ي زمين محو مي کند.)

«... يطهر الارض من کل جور و ظلم»؛ [7] او سراسر گيتي را از هر گونه جور و ستمي پاکسازي مي کند.

امام باقر عليه السلام در ذيل آيه ي «اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها» [8] فرمود: منظور از مرگ زمين، جور ظلم و ستم در آن است و امام زمان عليه السلام زمين را به وسيله ي عدالت زنده مي گرداند پس از آنکه با جور مرده باشد. [9] .


پي نوشت ها:

[1] منتخب الاثر ص 478.

[2] حديد، 25.

[3] بحارالانوار؛ ج 52، ص 322.

[4] بحارالانوار، ج 52، ص 351.

[5] بحارالانوار، ج 51، ص 29.

[6] بحارالانوار، ج 52، ص 470.

[7] بحارالانوار، ج 51، ص 145.

[8] حديد، 17.

[9] نور الثقلين، ج 5، ص 243.

منبع:كتاب چشم اندازي به حكومت جهاني امام مهدي(عج)
 

رافت بيكران حضرت مهدي (عج)

شايد اين سخن را بسياري شنيده و از ترس بر جان خود لرزيده اند که دوازدهمين امام معصوم عليه السلام - آن زمان که ظهور مي کند - بيشتر مردم دنيا را مي کشد و جويِ خون به راه مي اندازد ؛ از کشته ها پشته مي سازد، نَفَس ها را در سينه ها قطع مي کند و قيام او براي عذاب و عقوبت مردم است و...!

اين تصوير حجابي بر حجاب هاي او مي افزايد و سدّي افزون بر آن چه هست در برابر ديد مردمان مي کشد تا هرگز نور جمالش را نبينند و به فيض ظهورش نرسند و او بيش از پيش در غربت خود بماند و از فِراق دوستان بنالد!

آن چه بيش از همه قلب محبّانش را مي آزارد آن است که اين سخنان از کساني به گوش مي رسد که دعوي محبّت و ارادت به او دارند ؛ در حالي که غافل اند از اين که آن وجود مقدّس امام عصر عليه السلام رحمت پهناور است. [1] .

امام باقر عليه السلام از پدران گراميش از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در وصف مهدي آل محمّد عليه السلام چنين نقل فرموده است :

«أوسَعُکُمْ کَهْفَاً، وأکثَرُکُم عِلْماً، وأوْسَعُکُمْ رحماً». [2] .


(حضرت مهدي عليه السلام) از همه شما بيشتر، مردمان را پناه مي دهد و از همه شما علمش افزونتر است، و رحمت و لطفش از همه فراگيرتر.

اين کلام - که به نقل شيخ حرّ عامِلي رحمه الله چهار معصوم آن را نقل فرموده اند - گوهري از خزائن معرفت آن وليّ اللَّه الاعظم است که در نهايت ظرافت، عمق رأفت او را بيان مي کند و وسعت رحمت او را بر عموم يادآور مي شود. از آن جا که مولي الموحّدين حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رأفت او را به «کهف» تشبيه مي فرمايد، مي توان اين نکته را دريافت که چگونه لطف عامّش نه تنها شيعيان و محبّان، که عموم مردمان را فرا گرفته است ؛ همچون کهفي که ملجأ هر پناه جويي است و آغوش امن و امان بر بي پناهان گشوده است و هرکه به او روي آورد ايمن خواهد بود.

حديث مفصّل و جالبي از حضرت رضا عليه السلام نقل شده است. [3] در اين کلام نوراني امام رضا عليه السلام، بايد به نيکي تدبّر نمود و آن جام لبريز از زلالِ وحي را با آرامي نوشيد که کلام امام را فهمي از امام بايد.

اکنون بايد در محضر انوار رضوي زانوي ادب زد و نظاره کرد که چه زيبا، آن حضرت از رأفت امام پرده برمي گيرد و آن برتر از معنا را به پيمانه الفاظ مي ريزد و جان ها را به تماشا مي نشاند. نخست او را به صاحب اُنسي رفيق مانند، تشبيه مي کند که در اُنسش آرامش جان است و در رفاقتش محبّت بيکران. ديگرباره اين مقام را با تعبيري عميق تر به تصوير مي کشد و رأفتش را به پدري دلسوز تشبيه مي کند که از هيچ هدايت و ارشادي دريغ نمي ورزد ؛ چه عطوفت و لطف پدر از محبّت و انس رفاقت برتر است. لطف امام، امّا، فوق اين هاست. مهر امام مهر برادري است که همراه انسان و همزاد با او به دنيا آمده است يا اين که يکي بوده اند ؛ مثل دانه خرما و سپس دو نيم گشته اند ؛ گويي انسان را جزئي از خود مي داند و اينسان به او مهر مي ورزد ؛ محبّانش را جدا از خود نمي بيند و رعيّتش را از اجزاي خود مي انگارد.

پي نوشت ها:


[1] وَالرَّحْمَةُ الواسِعَة.... مفاتيح الجنان، زيارت آل يس.

[2] إثبات الهداة، ج7، ص75.

[3] الکافي، کتاب الحجّة، بابٌ نادرٌ جامعٌ في فضل الإمام وصفاته.

منبع:كتاب انتظار عامل مقاومت و حركت
 

رأفت بيکران حضرت مهدي

شايد اين سخن را بسياري شنيده و از ترس بر جان خود لرزيده اند که دوازدهمين امام معصوم عليه السلام - آن زمان که ظهور مي کند - بيشتر مردم دنيا را مي کشد و جويِ خون به راه مي اندازد ؛ از کشته ها پشته مي سازد، نَفَس ها را در سينه ها قطع مي کند و قيام او براي عذاب و عقوبت مردم است و...!

اين تصوير حجابي بر حجاب هاي او مي افزايد و سدّي افزون بر آن چه هست در برابر ديد مردمان مي کشد تا هرگز نور جمالش را نبينند و به فيض ظهورش نرسند و او بيش از پيش در غربت خود بماند و از فِراق دوستان بنالد!

آن چه بيش از همه قلب محبّانش را مي آزارد آن است که اين سخنان از کساني به گوش مي رسد که دعوي محبّت و ارادت به او دارند ؛ در حالي که غافل اند از اين که آن وجود مقدّس امام عصر عليه السلام رحمت پهناور است. [1] .

امام باقر عليه السلام از پدران گراميش از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در وصف مهدي آل محمّد عليه السلام چنين نقل فرموده است :

«أوسَعُکُمْ کَهْفَاً، وأکثَرُکُم عِلْماً، وأوْسَعُکُمْ رحماً». [2] .


(حضرت مهدي عليه السلام) از همه شما بيشتر، مردمان را پناه مي دهد و از همه شما علمش افزونتر است، و رحمت و لطفش از همه فراگيرتر.

اين کلام - که به نقل شيخ حرّ عامِلي رحمه الله چهار معصوم آن را نقل فرموده اند - گوهري از خزائن معرفت آن وليّ اللَّه الاعظم است که در نهايت ظرافت، عمق رأفت او را بيان مي کند و وسعت رحمت او را بر عموم يادآور مي شود. از آن جا که مولي الموحّدين حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رأفت او را به «کهف» تشبيه مي فرمايد، مي توان اين نکته را دريافت که چگونه لطف عامّش نه تنها شيعيان و محبّان، که عموم مردمان را فرا گرفته است ؛ همچون کهفي که ملجأ هر پناه جويي است و آغوش امن و امان بر بي پناهان گشوده است و هرکه به او روي آورد ايمن خواهد بود.

حديث مفصّل و جالبي از حضرت رضا عليه السلام نقل شده است. [3] در اين کلام نوراني امام رضا عليه السلام، بايد به نيکي تدبّر نمود و آن جام لبريز از زلالِ وحي را با آرامي نوشيد که کلام امام را فهمي از امام بايد.

اکنون بايد در محضر انوار رضوي زانوي ادب زد و نظاره کرد که چه زيبا، آن حضرت از رأفت امام پرده برمي گيرد و آن برتر از معنا را به پيمانه الفاظ مي ريزد و جان ها را به تماشا مي نشاند. نخست او را به صاحب اُنسي رفيق مانند، تشبيه مي کند که در اُنسش آرامش جان است و در رفاقتش محبّت بيکران. ديگرباره اين مقام را با تعبيري عميق تر به تصوير مي کشد و رأفتش را به پدري دلسوز تشبيه مي کند که از هيچ هدايت و ارشادي دريغ نمي ورزد ؛ چه عطوفت و لطف پدر از محبّت و انس رفاقت برتر است. لطف امام، امّا، فوق اين هاست. مهر امام مهر برادري است که همراه انسان و همزاد با او به دنيا آمده است يا اين که يکي بوده اند ؛ مثل دانه خرما و سپس دو نيم گشته اند ؛ گويي انسان را جزئي از خود مي داند و اينسان به او مهر مي ورزد ؛ محبّانش را جدا از خود نمي بيند و رعيّتش را از اجزاي خود مي انگارد.

پي نوشت ها:


[1] وَالرَّحْمَةُ الواسِعَة.... مفاتيح الجنان، زيارت آل يس.

[2] إثبات الهداة، ج7، ص75.

[3] الکافي، کتاب الحجّة، بابٌ نادرٌ جامعٌ في فضل الإمام وصفاته.

منبع:كتاب انتظار عامل مقاومت و حركت
 

شايست ها و ناشايست ها در عصر غيبت

شيعه در دوران غيبت امام زمان عليه السلام تنها به خويش نمي انديشد و تنها به هدايت خود وحفظ ونجات خود از ورطه گناه اهميت نمي دهد؛ بلکه خود را در سرنوشت ديگران نيز سهيم مي داند و در ياري رساندن به مردم، در دستگيري افتادگان، در بيدار سازي غافلان، در هدايت گمراهان و در ارشاد گنهکاران، خود را مسئول مي شمارد.

او تنها به اين بسنده نمي کند که خود امام زمان را مي شناسد ؛ بلکه مي کوشد تا ديگران نيز آن مولاي حقيقي و پيشواي الاهي را بشناسند.

تنها به اين اکتفا نمي کند که خود بر سبيل صلاح و تقوا حرکت کند ؛ بلکه تلاش مي کند تا ديگران را نيز به صراط مستقيم رهنمون سازد.

منتظر واقعي تلاش مي کند تا با عمل به معروف ها (شايست ها) و ترک منکرات (ناشايست ها) اين حجاب غيبت را از چهره جهان افروز آخرين خورشيد آسمان امامت و ولايت برطرف سازد ؛ امام عصر عليه السلام در نامه اي به شيخ مفيد فرموده است :

«آن چه ما را از ايشان پوشيده داشته است، نيست جز اخباري که از کارهاي ناپسند و نکوهيده آنان به ما مي رسد». [1] .

براي نائل شدن به اين هدف والا جاي آن دارد که برخي از شايست ها و ناشايست ها را در پرتو کلام امام رضا عليه السلام بهتر بشناسيم.



پي نوشت ها:


[1] احتجاج طبرسي، ج2، ص602.




 

تنها راه نجات

همان طور که در فصل اول گفته شد، ايمان غير از اسلام است. مسلمان (گوينده شهادتين) از اسلام خويش در دنيا بهره مند مي شود: ارث مي برد، ازدواج مي کند و از حقوق يک مسلمان در جامعه بهره مند است. ولي مومن، يعني آن کس که مطيع ولايت آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم است، علاوه بر اينکه در بهره وري از آثار دنيوي اسلام، با مسلمان برابر است، مزيتي که دارد اين است که از آثار معنوي و اخروي ايمان نيز بهره مند است، در حالي که مسلمان غير مومن از آن بهره اي ندارد. و آن عبارت است از: قبول اعمال و نجات اخروي و شفاعت اولياء خدا در عالم آخرت. در حديث شيعه و اهل سنت آمده که عمر بن خطاب از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره صحت اين روايت پرسيد که: من قال لا اله الا الله محمد رسول الله دخل الجنه. کسي که به توحيد و نبوت معتقد باشد، اهل بهشت است. رسول خدا حديث فوق را تاييد نموده، فرمودند: نعم، اذا تمسک بمحبه هذا و ولايته. آري، بشرط اينکه به محبت علي بن ابي طالب و ولايت او متمسک

باشد. [1] يعني ولايت آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم در دنيا و آخرت به مانند دژ مستحکمي است که انسان را از عذاب الهي حفظ مي کند [2] ، زيرا امام رضا عليه السلام در روايتي از اجداد طاهرينشان از رسول خدا از جبرئيل، از ميکائيل، از اسرافيل، از لوح از قلم نقل نمودند، که خداي تبارک و تعالي فرمود: ولايه علي بن ابي طالب حصني فمن دخل حصني امن من عذابي. ولايت علي بن ابي طالب سنگر من است، هر کس که در اين سنگر وارد شود از عذاب الهي ايمن است. [3] رمز اين سخن اين است که در مراحل مختلف از عالم آخرت، قبل از هر گونه محاسبه و پرسشي، از امر ولايت و اعتقاد به امامت ائمه هدي عليهما السلام مي پرسند، و آن کس که پاسخگو نباشد نجات نخواهد يافت. ابن حجر عسقلاني - دانشمند بزرگ اهل سنت - از يونس بن خباب نقل مي کند که پس از توضيح درباره چگونگي عذاب قبر، گفت: در اينجا مطلبي است که ناصبي ها (دشمنان اهل بيت) آن را پنهان داشته اند! گفتم: آن مطلب چيست؟ گفت: انه ليسئل في قبره من وليک، فان قال علي نجي.

در عالم قبر درباره امامت مي پرسند، اگر فرد بگويد: امامم علي است نجات پيدا مي کند. [4] در قيامت نيز آن گاه که نامه اعمال را منتشر کنند، عنوان نامه عمل هر کس، موضع او در قبال امر ولايت است. [5] و عبور از پل صراط نيز نيازمند اعتقاد به ولايت بوده، منکر ولايت در جهنم سقوط نموده، پيرو اهل بيت امکان عبور دارد [6] که امام صادق به نقل از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روايتي که سني و شيعه نقل کرده اند فرمودند: اثبتکم قدما علي الصراط اشدکم حبا لاهل بيتي. کسي از شما بر پل صراط ثابت قدم تر است که محبت بيشتري به اهل بيت من دارد. [7] در زيارت جامعه نيز مي خوانيم: بکم يسلک الي الرضوان و علي من جحد ولايتکم غضب الرحمان با ولايت شما است که افراد به بهشت مي روند و بر منکرين ولايت شما، خشم خدا خواهد بود. مفسر بزرگ اهل سنت، آلوسي در ذيل آيه: وقفوهم انهم مسئولون، [8] .



ايشان را از حرکت بازدار، آنها بايد مورد رسيدگي قرار گيرند، درباره موضوع پرسش، اقوالي نقل کرده، آن گاه گويد: و اولي هذه الاقوال ان السئوال عن العقائد و الاعمال و راس ذلک لا اله الا الله و من اجله ولايه علي کرم الله وجهه. بالاترين اقوال اينکه: سئوال از عقائد و اعمال است و در راس همه عقائد توحيد، و برترين اين اعتقادات ولايت علي عليه السلام است. [9] به امام باقر عليه السلام خبر رسيد که عکرمه، غلام ابن عباس، که مردي خبيث و دشمن اهل بيت بود، در حال مردن است. فرمودند: اگر قبل از مرگ به او برسم به او مطلبي مي آموزم که به آتش جهنم دچار نشود. اصحاب عرض کردند: (او که مرد) پس آن مطلب را به ما بياموزيد! فرمودند: و الله ما هذا الا الامر الذي انتم عليه. به خدا قسم اين مطلب جز همين اعتقاد به ولايت که شما بر آن هستيد نمي باشد. [10] لذا است که بزرگترين محدث اهل سنت - بخاري - از قول رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل کرده است که درباره قيامت فرمودند: ليردن علي حوضي اقوام فيختلجون فاقول: اصحابي، فيقال: انک لا تدري ما احدثوا بعدک، فيختلجون. [11] گروههائي از امت اسلام در قيامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شده، ملائکه مانع آمدن آنها مي شوند، من مي گويم: خدايا


اصحابم (از رسيدن به من مانع شده اند)، پاسخ گفته مي شود: تو نمي داني پس از مرگ تو آنها چه کرده اند، پس مانع آمدن آنها و نجات آنها مي گردند. يعني اگر فرد، از اصحاب پيامبر نيز باشد و به راه پيامبر جان فشاني کرده باشد، اگر پيرو ولايت نباشد نجات نخواهد يافت. پس رمز نجات اهل بهشت، ولايت اهل بيت و سر شقاوت اهل جهنم، انکار ولايت اهل بيت است، که امام صادق عليه السلام در ذيل آيه شريفه: فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان. [12] در روز قيامت، از گناهان (برخي) انسانها و جن ها پرسش نخواهد شد (مورد شفاعت قرار مي گيرند). فرمودند: و الله لا يري منکم في النار اثنان، لا و الله، و لا واحد. به خدا قسم از شما شيعيان [13] در جهنم دو نفر حتي يک نفر هم ديده نمي شود. [14] و نيز فرمودند: اما و الله ما هلک من کان قبلکم و ما هلک من هلک حتي يقوم قائمنا الا في ترک ولايتنا و جحود حقنا.

به خدا قسم علت هلاکت اقوام قبل از شما و اقوام بعد، تا زمان ظهور حضرت مهدي عليه السلام، چيزي جز ترک ولايت ما و انکار حق امامت و خلافت ما نيست. [15] بنابر اين، راه نجات ما که در عصر غيبت حضرت مهدي عليه السلام قرار گرفته ايم، نيز چيزي جز پناه بردن به ولايت و محبت و انتظار ظهور حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف نيست. از اين روست که در زيارت آن حضرت، خطاب به آن بزرگوار عرض مي کنيم: اشهد ان بولايتک تقبل الاعمال و تزکي الافعال و تضاعف الحسنات و تمحي السيئات، فمن جاء بولايتک و اعترف بامامتک، قبلت اعماله و صدقت اقواله و تضاعفت حسناته و محيت سيئاته، و من عدل عن ولايتک و جهل معرفتک و استبدل بک غيرک کبه الله علي منخره في النار و لم يقبل له عملا و لم يقم له يوم القيامه وزنا گواهي مي دهم که به ولايت تو (اي امام زمان)، (خدا) اعمال را پذيرفته، افعال را پاکيزه کرده، حسنات را دو برابر نموده، گناهان را پاک مي کند. پس کسي که معتقد به ولايت تو باشد و به امامت تو اعتراف کند، اعمالش پذيرفته شده، گفتارهايش تصديق شده، حسناتش دو برابر و گناهانش محو خواهد شد و آن کس که از ولايت تو سر باز زند و معرفت تو را جاهل باشد و به جاي تو ديگري را به امامت بپذيرد، خداوند او را به صورت در آتش پرتاب مي کند و عمل او را نمي پذيرد، براي سنجش اعمال او ميزاني اقامه نمي کند.



پي نوشت ها:


[1] امالي شيخ طوسي 288:1 - صحيح مسلم جلد 1 باب من لقي الله تعالي بالايمان.

[2] روايات اين باب بسيار فراوان است، بعنوان نمونه مرحوم علامه مجلسي در کتاب ارجمند بحار الانوار جلد 68 باب 18 باب الصفح عن الشيعه، 97 روايت در اين زمينه نقل نموده است.

[3] عيون اخبار الرضا عليه السلام 136:2.

[4] تهذيب التهذيب - ابن حجر 439:11.

[5] اين مطلب در روايات سني و شيعه آمده است، بعنوان نمونه: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: عنوان صحيفه المومن حب علي بن ابي طالب. تاريخ بغداد - خطيب بغدادي جلد 410:4.

[6] مضمون حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در کتب اهل سنت و شيعه بعنوان مثال: المناقب ابن مغازلي شافعي:242 ح 289.

[7] فضائل الشيعه - شيخ صدوق: 5.

[8] سوره صافات: 24.

[9] تفسير روح البيان 74:23.

[10] محاسن:149 و 639 - بحار 119:68 ح 48.

[11] تيسير الوصول، ابن ربيع 168:3.

[12] سوره الرحمن: 39.

[13] ناگفته نماند نجات پيروان اهل بيت از عذاب الهي، به معناي انکار مواعيد الهي در عذاب گناهکاران نيست، بلکه پس از اينکه گناه شيعه را به بلاياي دنيا يا سختي مرگ و عذاب قبر و ديگر عرصات عالم آخرت پاک کردند، به شفاعت اهل بيت نجات مي يابد رجوع کنيد به فصل 14 همين نوشتار.

[14] بحار 144:68 ح 91.

[15] کافي 426:1 ح 74.

منبع:كتاب آثار اعتقاد به امام زمان

 

برترين نعمت خداوند

خداوند متعال نعمتهاي فراواني به بشر ارزاني داشته است که قابل شمارش نيست. و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها. [1] اگر نعمتهاي خدا را بشماريد، به عدد در نمي آيد. از ميان اين نعمتهاي بي شمار، برخي نعم مادي و دنيوي است که خداوند به اقتضاي رحمانيت خويش به مومن و کافر عطا فرموده، و برخي ديگر نعمتهاي معنوي و اخروي هستند که راهنماي انسان بسوي سعادت ابدي مي باشند. خداوند اين نعمتها را به اقتضاي رحيميت خويش، صرف به مومنان عطا فرموده است. از برترين اين نعمتهاي معنوي، نعمت ولايت و اطاعت و محبت اهل بيت عليهم السلام است. امام صادق عليه السلام فرمودند: ان الله يعطي الدنيا لمن يحبه و يبغض و لا يعطي هذا الامر الا اهل صفوته. [2] خداوند نعمتهاي دنيا را به مومن و کافر مي دهد، ولي نعمت ولايت

را جز به برگزيدگان از مخلوقاتش عطا نمي کند. اين نعمت، خير دنيا و آخرت است زيرا که راه صحيح زيستن در دنيا را به انسان آموخته، دستگير انسان در عرصات سهمگين عالم آخرت خواهد بود. رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: من رزقه الله حب الائمه من اهل بيتي فقد اصاب خير الدنيا و الاخره. کسي که خداوند حب اهل بيت را به او اعطا کرد باشد، خير دنيا و آخرت به او رسيده است. [3] اين محبت، از جواهرات دنيوي بسيار گرامي تر و ارزشمند تر است، [4] زيرا که تنها وسيله رسيدن به قرب حق متعال بوده، خير کثير، مي باشد. امام صادق عليه السلام لفظ حکمت در آيه شريفه و من يوت الحکمه فقد اوتي خيرا کثيرا [5] را به اطاعت از دستورات الهي و معرفت امام معنا فرموده اند [6] که بر اين اساس، مفهوم آيه چنين خواهد بود: کسي را که طاعت خدا و معرفت امام زمان عطا کرده باشند، به او خير زيادي رسيده است. معرفت امام زمان و ولايت اهل بيت عليهم السلام برترين نعمتهاي الهي است و در ميان نعمتهاي الهي نعمتي برتر از آن يافت نمي شود. امام صادق عليه السلام در ذيل آيه شريفه:

فاذکروا الاء الله لعلکم تفلحون. نعمتهاي خدا را ياد کنيد شايد که رستگار گرديد. [7] فرمودند: هي اعظم نعم الله علي خلقه و هو ولايتنا. منظور از آلاء خدا برترين نعمتهاي خداوند بر آفريدگان مي باشند که همان ولايت ما است. [8] نعمت ولايت همان نعمتي است که خداوند آن را در روز غدير بر همه مسلمانها به حد اتمام رسانيد و فرمود: اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا. [9] امروز دين شما را (به ولايت علي بن ابي طالب) کامل کرده، نعمت را (به معرفي ولايت او) بر شما به اتمام رسانيدم و به اين اسلام به عنوان دين براي شما خشنود گشتم. اين همان نعمتي است که روز قيامت مورد پرسش قرار خواهد گرفت. خداوند متعال مي فرمايد: ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم. [10] آنگاه در آن روز از آن نعمت حتما پرسش خواهند شد. امام صادق عليه السلام درباره آيه فوق فرمودند: و الله ما هو الطعام و الشراب و لک ولايتنا اهل البيت.


به خدا قسم نعمت مورد پرسش، غذا و نوشيدنيها نيستند. بلکه ولايت ما اهل بيت است که مورد پرسش قرار مي گيرد. [11] اين مطلب در رويات اهل سنت نيز نقل شده است، محدث بزرگ اهل سنت - جلال الدين سيوطي - در اين زمينه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل نموده است که فرمودند: لا يزول قدما عبد يوم القيامه حتي يسئل عن اربع عن عمره فيما افناه و عن جسده فيما ابلاه و عن ماله فيما انفقه و من اين اکتسبه و عن حبنا اهل البيت. گامهاي فرد در روز قيامت حرکت نمي کند تا اينکه از چهار چيز از او پرسش شود: از عمرش که آن را در هيچ راهي مصرف کرده، از بدنش که آن را در چه راهي به زحمت انداخته و از مالش که آن را چگونه خرج و از کجا کسب کرده و از محبت ما اهل بيت. [12] حال که ولايت و اعتقاد به اهل بيت و محبت آنها و پيوند با آنان، برترين نعمتي است که خدا به ما عطا کرده است، در مواقع دعا و در مظان استجابت، اين نعمت عظيم را بايد از خدا تقاضا کرد، چرا که اين گوهر الهي را به هر کسي عطا نکرده و در هر مکاني قرار نداده اند، پس بايد دست استغاثه به درگاه حق بلند کرد و از او تقاضا نمود که: اللهم و لا تسلبنا اليقين لطول الامد في غيبته و انقطاع خبره عنا و لا تنسنا ذکره و انتظاره و الايمان به و قوه اليقين في ظهوره و الدعاء له و الصلوه عليه... خدايا در طول زمان غيبت و بي خبري ما از امامان، يقين را از ما


سلب مکن، و ياد و انتظار او و ايمان به او و اعتقاد راسخ به ظهور او و توفيق دعا و صلوات براي او را از ما مگير. [13] .



پي نوشت ها:


[1] سوره ابراهيم:34 - سوره نحل: 18.

[2] بحار 122:27 ح 107.

[3] خصال 99:2، در زيارت عاشورا نيز، از تولي و تبري تعبير به رزق شده است: فاسئل الله الذي اکرمني بمعرفتکم و معرفه اوليائکم و رزقني البرائه من اعدائکم...

[4] بحار 136:36 ج 93.

[5] سوره بقره: 273.

[6] کافي 185:1 ح 11 - محاسن 148 ح 60.

[7] سوره اعراف: 69.

[8] بصائر الدرجات: 81.

[9] سوره مائده: 3.

[10] سوره تکاثر: 8.

[11] تفسير برهان 502:4 ح 6.

[12] احياء الميت - سيوطي: 115.

[13] مفاتيح، دعاء ايام غيبت، منقول از جناب عثمان بن سعيد عمروي - نائب اول امام زمان عليه السلام.

منبع:كتاب آثار اعتقاد به امام زمان

 

برترين راه تقرب به خداوند

مسلما راه تقرب به خداوند، انجام دستورات و دوري از منهيات او است. ولي در ميان فرائض ديني، هيچ فريضه اي (پس از توحيد و نبوت) به اهميت ولايت نمي باشد. لذا است که برترين راه تقرب به خدا، ولايت آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم است. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در همين زمينه فرمودند: لکل امر سيد و حبي و حب علي سيد ما تقرب به المتقربون من طاعه ربهم. در هر کاري رتبه برتري وجود دارد، و محبت من و محبت علي، برترين طاعتي است که افراد مي توانند از طريق آن به خدا تقرب جويند. [1] لذا در نظام آفرينش، مقام آن مخلوقي برتر است که در امر ولايت، اعتقاد و اخلاص بيشتري نشان داده باشد. در همين راستا، انبيا در عالم قبل،

با آزمون ولايت برگزيده شده، مقام رفيع نبوت، به اين دليل به آنان واگذار شد که در آن آزمايش، آنان ولايت را در درجه بالاتري پذيرفته، و نسبت به اهل بيت عليهم السلام خضوع بيشتري داشتند. حضرت باقر عليه السلام فرمودند:... آن گاه خداوند از انبياء ميثاق گرفته، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ سپس خداوند فرمود: آيا محمد پيامبر من و علي رهبر مومنين نمي باشد؟ همه آنها پذيرفتند. لذا نبوت آنها تثبيت شد. گزينش انبياي اولوالعزم، از ميان گروه کثير انبيا و رسل نيز به آزمون ولايت و معرفت اهل بيت و پذيرش غيبت و ظهور حضرت مهدي عليه السلام بود. امام باقر در ادامه حديث فوق فرمودند: و خداوند از پيامبران اولوالعزم عهد گرفت به اينکه: من پروردگار شما و محمد پيامبر من و علي امير مومنان بوده، جانشينان او صاحب ولايت و خزانه دار علم من خواهند بود و مهدي کسي است که توسط او دينم را ياري کرده، دولتم را ظاهر مي سازم و به واسطه او از دشمنانم انتقام مي گيرم و به واسطه او در زمين، با اشتياق يا کراهت بندگي خواهم شد. همه آنها گفتند: پروردگارا به همه مطالب فوق اقرار کرده شهادت مي دهيم. ولي آدم (توقف نموده) نه انکار کرد و نه اقرار نمود، لذا مقام اولوالعزمي براي آن پنج پيامبر، به علت پذيرش ولايت مهدي تثبيت شده، براي آدم اين مقام قرار نگرفت. زيرا او نسبت به مهدي (در ابتداء امر) اقرار ننمود. آن گاه امام عليه السلام به اين آيه شريفه استناد کردند:

و لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما. [2] ما از قبل بر آدم عهدي کرديم، ولي آدم عهد ما را فراموش کرد و ما او را صاحب عزم نيافتيم. [3] ملائکه آسمانها نيز با همين ملاک از ميان ديگر مخلوقات، گزيده شده، در اين مقام منصوب گرديده، و رمز درجات گوناگون آنان نيز به همين امر برگشت مي کند. امام صادق عليه السلام فرمودند: ملائکه الهي با همه تقربي که به حق متعال دارند، به علت همين اعتقادي که شما بر آن هستيد (عقيده ولايت) به مجاورت خداوند راه يافته اند... [4] در روايت ديگري، آن حضرت، پس از بيان کثرت تعداد ملائکه مي فرمايند: ما منهم احد الا و يتقرب کل يوم الي الله بولايتنا اهل البيت و يستغفر لمحبينا و يلعن اعدائنا همه ملائکه، هر روز با ولايت ما اهل بيت بسوي خدا تقرب جسته، براي محبين ما استغفار نموده دشمنان ما را نفرين مي کنند. آن گاه امام عليه السلام، اين گونه به قرآن استناد فرمودند: الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون للذين آمنوا [5] .

حاملان عرش و اطرافيان آنها (ملائکه)، با حمد پروردگارشان خدا را تسبيح گفته، براي افراد مومن طلب آمرزش مي کنند. [6] وقتي پدر ما حضرت آدم عليه السلام به علت عدم يقين به امام زمان عليه السلام، از مقام والاي اولوالعزمي تنزل مي کند و ديگر انبيا با پذيرش آن به اين مقام ارتقاء يابند، آيا در عصر حاضر، براي ما، راهي جز اخلاص در قبول ولايت امام زمان عليه السلام و ارتباط و توسل به آن حضرت در تقرب به خداوند وجود خواهد داشت؟ آري، ولايت امام زمان عليه السلام بالاترين راه تقرب به حق متعال و محکمترين ريسمان ايمان در عصر حاضر است. امام صادق عليه السلام از يکي از اصحابشان پرسيدند: کدام ريسمان ايمان محکمتر است؟ گفتند: نماز، فرمودند: نماز فضيلت دارد، ولي محکمترين ريسمان ايمان نيست. گفتند زکات. فرمودند: زکات فضيلت دارد، ولي محکمترين ريسمان ايمان نيست. گفتند: روزه ماه رمضان... حج و عمره... جهاد در راه خدا و امام در هر يک، با تاييد فضيلت اين اعمال، آن را محکمترين ريسمان ايمان ندانستند. هنگامي که اصحاب از پاسخ ناتوان شدند. امام فرمودند: ان اوثق عري الايمان الحب في الله و البغض في الله و توالي ولي الله و تعادي عدو الله. بدرستي که محکمترين و قابل اعتمادترين ريسمانهاي ايمان، تولي و تبري و قبول ولايت اولياء خدا و دشمني با دشمنان خدا است. [7] .

پي نوشت ها:


[1] بحار 129:27 ح 19، در زيارت عاشورا نيز ما با ولايت سيدالشهداء و برائت از دشمنان آن حضرت به نزد خدا و اهل بيت عليهم السلام تقرب جسته مي گوييم: يا ابا عبد الله اني اتقرب الي الله و... بموالاتک و بالبرائه ممن اسس اساس ذلک.

[2] سوره طه: 115.

[3] بصائر:70 ح 2 - کافي 8:2 ح 1.

[4] بصائر الدرجات: 68.

[5] سوره غافر: 7.

[6] بحار 78:68 ح 139.

[7] محاسن:165 ح 121.

منبع:كتاب آثار اعتقاد به امام زمان

مولای من!

دلخسته اما امیدوار، پرنده پر و بال شكسته اندیشه ام را ، راهی می كنم تا دوردستها تا بیابم رد پای نورانی ات را. تا اثری بیابم از قدوم مبارك ات و خاك پایت را توتیای چشمانم گردانم. چشمانی كه خسته از غبار این دنیای پر از ظلم و فراموشی است.چشمانی كه چشم به راه آن سوار پیروز دوخته و قاب های خالی ذهنش را به انتظار تصویری از محبوب خویش          به نظاره نشسته است.
پس راهی می شوم و به پرواز در می آیم ، به سوی جمكران، مسجدی عظیم كه با گنبد فیروزه ای خود، نگینی شده بر انگشتری پر پهای شهر قم... زائر كوی دوست می شوم و با ملائك همنوا می گردم:
"... عَزیزُ عَلیَّ اَن اَرَی الخَلقَ وَ لا تُری وَ لا اَسمَعُ لَكَ حَسیساً وَ لا نَجوی ... "

آه، ای كاش می توانستم زائر آن سرداب مقدس گردم، چه كنم كه می هراسم، پرنده روحم با جسم خسته ام وداع كند از غم آغاز غیبت مولایم...
و گاه محرم می شوم به احرام عشق و طواف می كنم كعبه دل ها را و سعی می نمایم صفا و مروه انتظارت را و وقوف می نمایم در سرزیمینی كه قدم گاه انبیا است. مكانی كه بارها و بارها نورانی به یمن حضورت گشته است. در عرفات می شناسم مقام والای عاشقان كویت را، در مشعر شعور می یابم به ارزش در كنارت بودن و در منا آرزو می كنم مرگ در ركابت را ...

مولای من!
 ایمان دارم آفتاب روشنایی بخش ظهورت روزی طلوع خواهد نمود و این خفاشان دلبسته ظلمت را به كناری خواهد راند و شب تنهایی و غربت عاشقانت را به تلألو صبح خدا بشارت خواهد داد.
تو خواهی آمد و آن هنگام اشكهایمان غبار خستگی ها را از كلبه احزان قلب هامان خواهد شست و به یمن قدم های سبز تو شهرهامان ستاره باران خواهد شد. تو خواهی آمد با كوله باری از نور تا رنج 1400 ساله شیعه به نیكوترین طریق به ثمر نشیند و زمین با همه وسعتش به وارثان اصلی اش باز گردد.
وقتی تو بیایی دیگر كودك سیاهی در دوردست ترین نقاط آفریقا از گرسنگی جان نخواهد داد، دیگر مادری در غزه به عزای كودكان شهیدش نخواهد نشست، دیگر شیعیان عراق سنگینی چكمه های استبداد د استعمار را بر بدن های بی رمق خویش حس نخواهند نمود و دیگر دلهای پاك شیعه با لقب تروریست بودن نخواهد شكست...
تو خواهی آمد تا دیگر در نخلستانهای مدینه غمگین نباشم ، تا از شادی دل مادرت فاطمه(س) مستی ابدی یابم و عاشقانه تر از هر سال بیتوته كنم در آن بیابان های عشق و شور و مستی، عرفات و مشعر و منی ...

مولای من!
آنگاه كه بیایی امواج خروشان فرات، نوای دلدادگی سرخواهد داد و ظهورت مرهمی خواهد شد بر زخم كهنه غربت علی در كوفه و دلهامان به انتقام خون حسین (ع) آرام خواهد گرفت....
آن هنگام كه بیایی سبز خواهم شد و جوانه خواهم زد و اشك خواهم ریخت و لبخند خواهم زد، ای ملجأ و پناهگاهم در سهمگین ترین طوفان های زندگی ام.
ارباب مهربانم!
 فراخی روحم را از زیارت جمكرانت هدیه می گیرم و پرواز در آسمان عشق را وامدار توجه كریمانه ات هستم ای مهربانترین صاحب و سرورم.
ای كاش می شد جسم خسته از گناهم ، سدی می شد در مقابل دشمنانت، ای كاش بدنم سنگری می شد در برابر مخالفانت تا آماج تیرهایشان گردد كه " سر خم می سلامت شكند اگر سبویی..."

آقای من!
كاش حر می شدم و تو می بخشیدی تمام آن لحظاتی را كه در اوج غفلت فراموشت كردم و فدا می شدم در ركابت آن هنگام كه اطمینان داشتم قلب مهربانت از من راضی گشته است...
دلم بی قرار توست چون درخت خشكیده ای كه خسته از زمستانی سرد و نمناك و تاریك در آرزوی بهار لحظه ها را می شمارد.
با پای پیاده راهی بیابان انتظارت می شوم تا بیابم آن خیمه پر نور و سرور را و عاشقانه فریاد برآورم: الهم ارنی الطلعه الرشیده و القره الحمیده...

مولای من!
بیا... بیا كه بنده در نبود صاحب خویش چاره ای جز مرگ ندارد. شیعه را دریاب، انقلابمان را دریاب، رهبرمان را دریاب و یاورش باش مثل همیشه و تا همیشه...
                                                                                     الهم عجل لولیك الفرج

ميراث بر همه پيامبران

جامعه «مهدوى‏» ، (يعنى، آن دنيايى كه امام زمان (عج) مى‏آيد تا آن دنيا را بسازد)، همان جامعه‏اى است كه همه پيامبران براى تامين آن در عالم ظهور كردند. يعنى همه پيغمبران مقدمه بودند تا آن جامعه ايده آل انسانى - كه بالاخره به وسيله ولى عصر و مهدى موعود (عج) در اين عالم پديد خواهد آمد و پايه گذارى خواهد شد - به وجود بيايد . مانند يك بناى مرتفعى كه كسى مى‏آيد، زمين آن را تسطيح مى‏كند و خار و خاشاك را از آن مى‏كند. كس ديگرى پس از او مى‏آيد و زمين را براى پايه ريزى، مى‏كند و گود مى‏كند. كس ديگرى پس از او مى‏آيد، تا پايه‏ها را شالوده ريزى كند و بلند كند و كس ديگرى پس از او مى‏آيد تا ديوارها را بچيند و يكى پس از ديگرى، ماموران و مسؤولان مى‏آيند تا اين كاخ مرتفع، اين بنيان رفيع، به تدريج در طول زمان ساخته و پرداخته بشود.

انبياى الهى عليهم السلام، از آغاز تاريخ بشريت، يكى پس از ديگرى آمدند تا جامعه را و بشريت را قدم به قدم به آن جامعه آرمانى و آن هدف نهايى، نزديك كنند. انبيا همه موفق شدند .حتى يك نفر از رسولان الهى هم در اين راه و در اين مسير ناكام نماند. بارى بود كه بر دوش اين ماموران عالى مقام، نهاده شده بود. هر كدام قدمى آن بار را به مقصد و سر منزل نزديك كردند; كوشش كردند; هرچه توان داشتند، به كار برند. آن وقتى كه عمر آنان سر آمد; اين بار را ديگرى از دست آنان گرفت و همچنان قدمى و مسافتى آن را به مقصد نزديك تر كرد. ولى عصر - صلوات الله عليه - ميراث بر همه پيامبران الهى است كه مى‏آيد و گام آخر را در ايجاد آن جامعه الهى بر مى‏دارد. 
آن جامعه‏اى كه در دوران ظهور حضرت ولى عصر (عج) به وجود خواهد آمد; همان جامعه‏اى است كه همه پيغمبران الهى براى تهيه مقدمات آن از جانب الهى مبعوث شدند; يعنى، ايجاد يك جامعه‏اى كه بشريت در آن جامعه بتواند به رشد و كمال متناسب خود برسد. اگر اين آيه قرآن كه درباره بعثت پيامبران مى‏فرمايد: «ليقوم الناس بالقسط‏» ; يعنى، پيغمبران مبعوث شدند تا قسط و عدل در جامعه بشرى استوار بشود ، اشاره به هدف بعثت مى‏كند. پس حكومت مهدى (عج) و جامعه مهدوى، همان جامعه‏اى است كه اين هدف را به طور كامل تامين مى‏كند
.


آنچه مسلم است ، همه پيغمبران و اوليا براى اين آمدند كه پرچم توحيد را در عالم، گسترش بدهند; پرچم توحيد را به اهتزاز در آورند و روح توحيد را در زندگى انسان‏ها زنده كنند. بدون عدالت، بدون استقرار عدل و انصاف، توحيد معنايى ندارد. يكى از نشانه‏ها يا اركان توحيد، نبودن ظلم و نبودن بى‏عدالتى است; لذا شما مى‏بينيد كه پيام استقرار عدالت، پيام پيغمبران است. تلاش براى عدالت، كار بزرگ پيغمبران است. انسان‏هاى والا در طول تاريخ، در اين راه تلاش كرده‏اند و بشريت را روز به روز به سمت فهميدن اين حقيقت كه عدالت، سرآمد همه خواسته‏هاى انسانى است، نزديك كرده‏اند.
سلسله انبيا، پاك‏ترين و مقدس‏ترين، نورانى‏ترين انسان‏هاى تمام تاريخ بوده‏اند، در ميان انسان‏هاى پاك و انسان‏هاى والا - كه داراى روح عرشى و خدايى هستند - وجود مقدس خاتم الانبياء محمد مصطفى صلى الله عليه و آله وسلم سرآمد همه، و خاندان پاك و اهل بيت مطهر او - كه قرآن ، ناطق به اين طهارت و پاكيزگى و آراستگى است - در شمار برترين و بالاترين انسان‏هاى پاك و مطهر و نورانى در همه تاريخ است. زنى مثل فاطمه زهرا عليها السلام در همه تاريخ، كيست؟ !
انسانى مثل على مرتضى در سرتاسر تاريخ بشريت، كجا نشان داده مى‏شود؟ !
سلسله اهل بيت نبى اكرم عليهم السلام در طول تاريخ، خورشيدهاى فروزانى بوده‏اند كه در معنا توانسته‏اند بشريت روى زمين را با عالم غيب و با عرش الهى، متصل كنند: «السبب المتصل بين الارض و السماء» . خاندان پيامبر، معدن علم، معدن اخلاق نيكو، معدن ايثار و فداكارى، معدن صدق و صفا و راستى، منبع همه نيكى‏ها و زيبايى‏ها و درخشندگى‏هاى وجود آدمى در هر عصر و عهدى بوده‏اند. هريك چنين خورشيد فروزانى بوده‏اند.
... يكى از آن خورشيدهاى فروزان، به فضل و كمك پروردگار و به اراده الهى، امروز در زمان ما به عنوان «بقية الله فى ارضه‏» ، به عنوان «حجة الله على عباده‏» ، به عنوان «صاحب زمان‏» و «ولى مطلق الهى‏» در روى زمين وجود دارد. بركات وجود او، انوار ساطعه از وجود او، امروز هم به بشر مى‏رسد.
بشارت «اليس الصبح بقريب‏»
امروز ، هم بشريت‏بيش از بسيارى از دوران هاى تاريخ ، دچار ظلم و جور است. از هر پيشرفتى كه امروز بشريت كرده است ، معرفت پيشرفته‏تر است. ما به زمان ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - اين محبوب حقيقى انسان‏ها نزديك شده‏ايم; زيرا معرفت‏ها پيشرفت كرده است
.
امروز ذهنيت‏بشر، آماده آن است كه بفهمد، بداند و يقين كند كه انسان والايى خواهد آمد و بشريت را از زير بارهاى ظلم و ستم نجات خواهد داد. همان چيزى كه همه پيغمبران براى آن تلاش كرده‏اند. همان چيزى كه پيغمبر اسلام در آيه قرآن، وعده آن را به مردم داده است: «و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم‏» . دست قدرت الهى، به وسيله يك انسان عرشى، يك انسان خدايى، يك انسان متصل به عالم‏هاى غيبى، معنوى و عوالمى كه براى انسان‏هاى كوته نگرى مثل ما قابل درك و تشخيص نيست; مى‏تواند اين آرزو را براى بشريت‏برآورده كند. لذا دل‏ها، شوق‏ها و عشق‏ها به سمت آن نقطه، متوجه و روز به روز متوجه‏تر است.

منبع:كتاب امام زمان عج از نگاه مقام معظم رهبري

ياران مهدى عج

براى تحقق ظهور امام زمان (عج)، وجود ظلم و جور، شرط كافى نيست و وجود انسان‏هاى صالح، انگيزه‏هاى قوى، ايمان‏هاى راسخ، گام‏هاى استوار و دل‏هاى روشن نيز لازم و ضرورى است


امام زمان (عج)، كسانى را لازم دارد كه در مقابل پديده‏هاى تلخ و دشوار، مردد و متزلزل نشوند و عقب ننشينند تا بتواند با اينها وارد كار عظيمى بشود كه قرار است دنيا را متحول كند.
... ايشان بايد در مقابل همه مشكلات بايستند، يك سيستم قوى لازم است كه افراد آن غير متزلزل باشند. بصيرت نافذ و راسخ داشته باشند كه هيچ مشكلى آنان را مردد نكند و امام عزيز ما اين‏گونه بود... امام زمان (عج) افرادى را لازم دارد آگاه، بصير، خبير، متوكل به خداى متعال، توجه كننده به جزئيات و آن‏گاه فداكار، كاردان در اداره جامعه و رزمجو با دشمن.
شما هستيد كه بايد خودتان را بسازيد تا ان‏شاءالله آن عده و نصاب لازم در اختيار اراده خالصى قرار بگيرد.
تقوا ، تواضع ، فروتنى و گذشت در برابر ضعفا و مقاومت در برابر زورمندان و ستمگران از صفات سربازان امام عصر (عج) مى‏باشد

منبع:كتاب  امام زمان عج از نگاه مقام معظم رهبري.
 

مهدى موعود (ع ) و حكومت جهانى

مسأ له مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - بيشتر از اين جنبه مطرح است كه او حكومت واحد جهانى اسلامى تشكيل خواهد داد، و يا حكومتهاى شرك ، كفر و طغيان به دست او از بين رفته و حكومت توحيد و عباد اللّه الصالحين به جاى آنها خواهد نشست . و به عبارت ديگر، آيات :
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ اْلاَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الْصّالِحُونَ

و:(هُوَ الَّذِى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه
ِ...

كه تا به حال به صورت وعده مانده اند، توسط وى پياده خواهند شد.
در باره اين مطلب ، دو حديث با دو عبارت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده و ما ابتدا آن دو را نقل و ترجمه مى كنيم و سپس به محلهاى آنها در كتب برادران اهل سنّت اشاره خواهيم كرد.
ناگفته نماند كه : نتيجه اين بحث و ارتباط آن با بحثهاى قبل اعتقاد به زنده بودن امام زمان - صلوات اللّه عليه - است ؛ زيرا وقتى ثابت گرديد آن حضرت نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام است و ثابت گرديد كه وى در سال 255 هجرى از مادرى به نام نرجس  متولد شده است و ثابت گرديد كه او حكومت جهانى واحد تشكيل خواهد داد و هنوز تشكيل نداده و آيات قرآنى و وعده حتمى حضرت نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به صورت وعده باقى مانده است ، پس ناچار بايد معتقد شد كه آن حضرت به قدرت خدا زنده و غايب است و هر وقت كه خدا خواست ظهور فرموده و حكومت فوق را به وجود خواهد آورد.
به عبارت ديگر: مهدى موعود عليه السّلام همان ذخيره خداست كه در آينده ، حاكميت كامل اسلام با ظهور او تحقق خواهد پذيرفت ؛ چنانكه عقيده قطعى ما شيعيان ، زنده بودن آن حضرت است .
1 - قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لَنْ تَنْقَضِى اْلاَيّامُ وَاللّيالِى حَتّى يَبْعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَيْتِى يُواطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِى

يَمْلاُها قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْرا
ً
يعنى :
روزها و شبها به پايان نرسند تا اينكه خداوند مردى از اهل بيت مرا كه نامش نام من است مبعوث كند، او زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده باشد
2 قالَ رَسُولُ اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنْ الدُّنْيا اِلاّ يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَوْمَ حَتّى يَبْعَثَ فِيهِ رَجُلاً مِنْ وِلْدِى

يُواطِئُ اِسْمُهُ اِسْمِى يَمْلاُها عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا
ً
يعنى :

آمدن مهدى موعود چنان قطعى و حتمى است كه اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز، خداوند آن روز را طولانى گرداند تا در آن روز، مردى از فرزندان مرا برانگيزد كه نامش نام من است زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد چنانكه از ستم و ظلم پر شده باشد.
كلمه يملا الارض قسطاً كه عبارت اخراى تشكيل حكومت جهانى است در همه روايتها و كتابهايى كه ذيلاً اشاره مى شود، موجود است :
1 - مسند امام احمد بن حنبل ، ج 3 در صفحات 17، 27، 28، 36، 37، 52 و 70 از صحابى كبير ابو سعيد خدرى .
2 - اسد الغابه ابن اثير، ج 1، ص 557 در حالات جابر بن ماجد صدفى عن قيس عن جابر صدفى عن ابيه عن جدّه .
3 - مستدرك حاكم ، ج 4، در آخر كتاب : الفتن و الملاحم ، ص 557، از ابو سعيد خدرى با دو سند.
4 - تلخيص ذهبى ، پاورقى مستدرك با دو سند فوق (ج 4، ص 557)
5 - سنن ابى داوود، ج 2، كتاب المهدى ، ص 422 از على عليه السّلام و عبداللّه بن عمر و از ابو سعيد خدرى با سه سند.
6 - سنن ابن ماجه ، ج 2، كتاب الفتن ، باب خروج المهدى ، ص 1366 از عبداللّه بن عمر.
7 - نور الابصار شبلنجى ، فصل تتمة فى الكلام على اخبار المهدى ، ص 170 از على عليه السّلام و ابو سعيد خدرى و حذيفة بن يمان و جابر بن عبداللّه . و نيز از صواعق ابن حجر، تواتر حديث را نقل مى كند.
8 - سنن ترمذى ، ج 4، كتاب الفتن ، باب 52 (ماجاء فى المهدى ) ص 505 از عبداللّه بن عمر با دو سند.
9 - صواعق محرقه ابن حجر، باب : خصوصياتهم الدالة على عظيم كراماتهم ، ص 235 از على عليه السّلام و ابن عباس و در ص 161 ذيل آيه دوازدهم از آيات نازله در شأ ن اهل بيت عليهم السّلام تا ص 165 با شش طريق .
10 - تذكره سبط ابن جوزى ، فصل فى ذكر الحجة المهدى ، ص 326 از على عليه السّلام و عبداللّه بن عمر.
11 - البدء والتاريخ ، تأ ليف : ابن زيد بلخى ، ج 1، الفصل السابع ، ص 62 از ابن مسعود.
12 - معجم كبير طبرانى ، ج 10، ص 78 از ابن مسعود با سه سند و از عبداللّه بن عمر با چهار سند.
13 - فتوحات مكيّه ابن عمر بن محى الدين ، ج 3، باب 366، ص 106 به طور ارسال مسلّم .
14 - مطالب السئول ابن طلحه ، باب ثانى عشر، ص 125 از ابوسعيد خدرى و عبداللّه بن مسعود.
15 - تذكره قرطبى ، باب منه آخر فى المهدى و صفته ، ص 615 از ابوسعيدخدرى .
16 - ذخائر العقبى ، ص 136 از على بن هلال از پدرش .
17 - فرائدالسمطين ،ج 2،ص 310،ح 561ازابوسعيدوعبداللّه بن عباس .
18 - الفتن والملاحم ابى الفداء، ج 1، فصل فى ذكر المهدى ، ص 25 از حجّاج .
19 - فصول المهمّه ابن صبّاغ ، فصل ثانى عشر، از عبداللّه عمر وابن مسعود.20كنزالعمال ، حديث 38653 از ابوسعيد خدرى و نيز در احاديث ديگر از على عليه السّلام و ابن مسعود و غيره .
اينها كه اشاره شد به عنوان نمونه است و گر نه بيشتر از پنجاه كتاب معتبر فعلاً در نزدم موجود است و در همه آنها جمله يَملا اْلاَرْضَ قِسْطاًكه حكايت از حكومت جهانى دارد، نقل شده است . بنابراين ، مسأ له مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - مسأ له حكومت جهانى اسلام و مسأ له آينده اسلام و قرآن مى باشد و او زنده است و ظهور خواهد فرمود.
اين بود آنچه در زمينه اتفاق شيعه و اهل سنّت  در باره حضرت مهدى - صلوات اللّه عليه - به نظرمان آمده بود. وصلّى اللّه على محمَّد وآله الطاهرين والحمد للّه ربِّ العالمين
.
اروميه - سيدعلى اكبر قرشى
27 ربيع الاوَّل 1411
منبع:كتاب تفاق در مهدى موعود عليه السلام

مؤ لف : سيّد على اكبر قرشى

انتظار عامل مقاومت و پايدارى

بر اساس روايات انتظار فرج يكى از بزرگترين عوامل مقاومت و پايدارى است. و از آن جهت كه مسلمانان و به ويژه شيعيان را در برابر ظلمها، فسادها، زورگوييها، و انواع بلاها و سختيها، ثابت و پابرجا نگه مى دارد و به آنان دل و جرأت مى دهد تا در برابر تهديدها، تطميع ها و سختگيريهاى دشمنان اسلام خود را نبازند، و از هيچ چيز و هيچ كس نترسند و نهراسند، و مقاومت و ايستادگى خود را از دست ندهند، و در عقيده خود همچنان محكم و مستحكم استوار و ثابت قدم بمانند، سرمايه روحى بزرگى براى مؤمنان و منتظران ومستضعفان است.


انتظار از ديدگاه اسلام و به خصوص مكتب حركت بخش و تلاش آفرين تشيّع، مشوّق مردم به استقامت، مقاومت و پايدارى، و جهاد و مبارزه است، و از آنجا كه چشم داشتى به ظهور يك قيام الهى و روحانى و اجتماعى در سطح جهان است، به منتظران ديد وسيعى مى بخشد و به آنها دلگرمى مى دهد و صفوف حقّ را در برابر ناحقّ فشرده تر مى كند و حقّ طلبان و مصلحان و مؤمنان را به ادامه راه حقّ و عدل، در برابر فسادها و بى عدالتى ها مقاوم مى نمايد، و سرانجام از آنها انسان هايى پولادين و آبديده مى سازد.

بنابراين، بيهوده نيست كه در روايات اسلامى «انتظار فرج» عبادت شمرده شده، و حتّى از بزرگترين عبادات به شمار آمده است.

آرى ! انتظار فرج در اسلام عبادت است. و از آن رو كه انسان منتظر، ميان دو قطب «يأس و اميد» قرار گرفته، و در برابر امواج كوه پيكر تاريكى ها كه فضاى زندگى انسانها را تيره و تار ساخته، هرگز دچار شكّ و ترديد نمى شود و انواع و اقسام آزارها و اهانتهاى بى دينان را به جان و دل مى خرد و در عين حال، همچون كوه در عقيده خود ثابت و استوار مى ماند و كوچكترين ترديدى در حقّانيّت عقيده خويش به خود راه نمى دهد، از برترين عبادتها است.

زيرا با آن همه راههاى انحرافى و دامهاى شيطانى، كه استكبار پيشگان در طول تاريخ حيات اسلام در برابر منتظران با ايمان گشوده اند، اعتراف به حق، و حفظ همه عقايدى كه منتظران ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از مبدء تا معاد، از روى اخبار وارده از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم(عليهم السلام) آموخته اند، و به مركّب سياهى روى كاغذى سفيد ايمان آورده اند، در قلمرو حكومت هاى باطل، كار ساده و آسانى نيست.

اينك به قسمتى از رواياتى كه در اين زمينه مى آوريم، توجّه فرماييد.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:

«المهدي من ولدي الّذي يفتح اللّه به مشارق الأرض ومغاربها، ذاك الّذي يغيب عن أوليائه غيبةً لايثبت على القول بإمامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للإيمان.

فقلتُ: يارسول اللّه ! هل لأوليائه الانتفاع به في غيبته؟

فقال: والّذي بعثني بالحقّ نبيّاً إنّهم يستضيئون بنوره وينتفعون بولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس إذا سترها سحاب. يا جابر ! هذا من مكنون سرّ اللّه، ومخزون علمه، فاكتمه إلاّ عن أهله». 

«مهدى(عليه السلام) از فرزندان من است. خداوند به وسيله او مشرقها و مغربهاى زمين را فتح مى كند. مهدى كسى است كه از دوستان خود پنهان مى شود پنهان شدنى طولانى كه بر اعتقاد خود در امامت او استوار نمى ماند مگر كسى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده است.

راوى گويد: من عرض كردم: يارسول اللّه! آيا دوستان او در زمان غيبت حضرتش از وى نفعى مى برند؟

فرمود: قسم به پروردگارى كه به حقّ مرا به پيغمبرى مبعوث نمود! دوستان مهدى از پرتو نور او كسب روشنايى مى كنند و در زمان غيبت آن حضرت از ولايتش بهره مند مى گردند، همان گونه كه مردم از خورشيد بهره مى برند ولو اين كه ابر آن را پنهان كرده باشد. اى جابر ! اين امر از رازهاى پنهانى خدا است، پس آن را جز از اهلش پوشيده بدار
».

رسول گرامى اسلام(عليه السلام) در يك حديث ديگر كه در باره ايمان و اعتقاد شيعيان آخر الزمان، با اميرمؤمنان(عليه السلام) سخن گفته است در حالى كه آن حضرت را مورد خطاب قرار داده و ايمان استوار اين گروه مقاوم را مورد ستايش قرار داده است، چنين مى فرمايد:

«يا علي! واعلم أنّ أعجب النّاس إيماناً وأعظمهُم يقيناً قوم يكونون في آخر الزمان لم يلحقوا النبي، وحُجب عنهم الحجّة، فآمنوا بسواد في بياض».

«ياعلى! شگفت انگيزترين مردمان از نظر ايمان و والاترين آنان از نظر يقين، قومى هستند در آخرالزمان، كه پيامبر را درك نكرده اند و حجّت خدا از آنها پنهان گرديده و آنان به مركّب سياه روى كاغذ سفيد ايمان آورده اند».

در حديث ديگرى كه در همين رابطه، در باره استقامت مؤمنين منتظر از آن حضرت نقل شده، چنين آمده است: روزى پيامبر اكرم در محضر اصحاب خود راجع به وضع شيعيان در آخر الزمان دستها را به سوى آسمان بلند نموده و فرمود:

«اللهمّ لقّني إخواني ـ مرّتين ـ

فقال من حوله من أصحابه: أما نحن إخوانك يارسول اللّه؟

فقال: لا، إنّكم أصحابي، و إخواني قومٌ في آخر الزمان، آمنوا بي ولم يروني، لقد عرّفنيهم اللّه بأسمائهم وأسماء آبائهم من قبل أن يُخرجهم من أصلاب آبائهم و أرحام اُمّهاتهم، لأَحدهم أشدُّ بقيّةً على دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء، أو كالقابض على جمر الغضا! اُولئك مصابيح الدُّجى، يُنجيهم اللّه من كلّ فتنة غبراء مظلمة!»

«خداوندا! برادرانم را به من بنمايان. ـ و اين جمله را دوبار تكرار نمود ـ.

يكى از اصحاب گفت: مگر ما برادران شما نيستيم، اى رسول گرامى خدا!

فرمود: نه، شما ياران و اصحاب من هستيد. برادران من كسانى هستند كه در آخرالزمان مى آيند و مرا نديده، به من ايمان مى آورند. خداوند آنها را پيش از آن كه از صلب پدرانشان به رحم مادرانشان درآيند، با نام خود و نام پدرانشان به من معرّفى نموده است. استقامت هريك از آنها در دين خود، از كندن خارهاى «گوَن» در شب تاريك و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است. آنها مشعل هاى هدايت اند كه خداوند آنها را از فتنه هاى تيره و تار نجات مى بخشد».

در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر فرمود:

«سيأتي قوم من بعدكم، الرجل منهم له أجر خمسين منكم...

قالوا: يارسول اللّه ! نحن كنّا معك ببدر واُحد وحُنين ونزل فينا القرآن!

فقال: إنّكم لو تحمّلوا لما حُمّلوا، لم تصبروا صبرهم».

«بعد از شما قومى خواهند آمد كه پاداش هر يك از آنها برابر پاداش پنجاه تن از شماست.

گفتند: يارسول اللّه! مگر نه اين است كه ما در حضور شما در جنگ بدر و اُحد و حُنين شركت جستيم و قرآن در ميان ما نازل شده است؟!

فرمود: اگر آنچه بر آنها روى خواهد داد، بر شما روى مى داد شما هرگز نمى توانستيد چون آنها صبر و شكيبايى را پيشه خود سازيد».

در اين روايات چنان كه ملاحظه مى شود، رسول گرامى اسلام مؤمنان منتظر را برادران خود خوانده و از صبر و شكيبايى و مقاومت آنان در برابر مشكلات ستايش نموده و رمز آن را هم سختى و دشوارى دوران غيبت و ثابت ماندن بر حقّ و حقيقت معرّفى فرموده است.

امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:

«براى او غيبتى هست كه گروهى در آن مرتدّ مى شوند و گروهى ديگر در دين ثابت و استوار مى مانند; پس اذيّت و آزار مى بينند ـ و از راه شماتت ـ به آنها گفته مى شود: اين وعده كى هست اگر شما راست مى گوييد؟! آگاه باشيد آنها كه در زمان غيبت او بر آزار و تكذيب، صبر مى كنند مانند كسانى هستند كه در حضور رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)شمشير زده اند
».

امام زين العابدين(عليه السلام) مى فرمايد:

«غيبت ولىّ خدا و دوازدهمين وصىّ پيامبر به درازا مى كشد. اهل زمان غيبت او كه قايل به امامت او و منتظر ظهور او هستند، برتر از مردمان هر زمان ديگر مى باشند، زيرا خداى تبارك و تعالى به آنها آنقدر عقل و فهم و شناخت عطا فرموده است كه غيبت امام در پيش آنها چون زمان حضور شده است. خداوند اهل آن زمان را همانند مجاهدانى قرار داده كه در محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شمشير بزنند; آنها مخلصان حقيقى و شيعيان واقعى و دعوت كنندگان به دين خدا در آشكار و نهان مى باشند».

و در حديث ديگرى كه ابى خالد كابلى از آن حضرت روايت نموده آمده است كه فرمود:

من دوست مى داشتم كه در سخن گفتن آزاد بودم و با مردم سه كلمه حرف مى زدم و سپس خداوند هرگونه كه خود مصلحت مى دانست در باره من عمل مى كرد. ولى چه كنيم كه پيمانى است كه با خدا بسته ايم كه صابر و شكيبا باشيم.

آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: «وَلَتَعْلَمُنّ نَبَأَهُ بَعْدَ حين» ، «و خبرش را پس از گذشت زمانى خواهيد دانست».

و سپس اين آيه مباركه را نيز تلاوت فرمود:

(وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الذّينَ اُوتُوا الكتاب من قبلِكُم وَمِنَ الّذينَ أشركوا أَذىً كثيراً وَإِن تَصْبروا وَتَتّقوا فَإنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الاُمورِ).

«وشما حتماً از كسانى كه پيش از شما كتاب آسمانى بر آنها نازل شده، زخم زبان خواهيد شنيد و از آنها كه راه شرك در پيش گرفتند آزار فراوان خواهيد ديد و اگر صبر كنيد (و استقامت ورزيد) و تقوا را پيشه سازيد (البته پيروز خواهيد شد) زيرا كه صبر و تقوا سبب نيرومندى و قدرت اراده در كارهاست».

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

يكى از ياران با وفاى امام صادق(عليه السلام) به نام «زراره» از آن حضرت نقل مى كند كه در حديثى فرمود:

«براى حضرت قائم(عليه السلام) پيش از آن كه قيام كند غيبتى هست.

عرض كردم: چرا؟ فرمود: مى ترسد ـ و با دست خود به شكمش اشاره كرد (يعنى او را مى كشند) ـ
 
 منبع:كتاب ظهور

اعتراف دشمنان اسلام به سازندگى انتظار

اين حقيقت كه انتظار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) بذر تمام انقلاب هاى شيعى در طول تاريخ حيات اسلام است چنان مسلّم و بديهى است كه حتّى مخالفان شرقى و غربى اسلام نيز بدان معترفند و با همه عناد و لجاجى كه با اسلام و قرآن و مسلمانان و مكتب انسان ساز تشيّع دارند و از هيچ گونه تهمت و دروغ و افتراء خوددارى نمىورزند، بى پرده از سازندگى انتظار سخن مى گويند و آن را يكى از عقايد انقلاب آفرين كم نظير «تشيّع» مى شمارند.

اى .پ .پتروشفسكى» تاريخدان، و ايران شناس فرهنگستان علوم شوروى ـ كه در توجيه تاريخ ما با معيارهاى حزبى، گرچه به زور مسخ و تحريف، سخت استاد است ـ در اين زمينه مى نويسد:

«چشم به راه «مهدى» بودن، در عقايد مردمى كه نهضت هاى قرن سيزدهم را در ايران به پا داشتند، مقام بلندى داشته است، ولى در قرن چهاردهم و پانزدهم ميلادى، اين عقيده راسخ تر و مشهودتر گشت... داستانى كه «ياقوت حموى» نقل مى كند بسيار آموزنده است... در شهر «كاشان»، سران شهر، هر روز هنگام سپيده دم از دروازه خارج مى شدند و اسب زين كرده اى را «يَدَك» مى بردند، تا قائم مهدى، در صورت ظهور، بر آن سوار شود. در زمان فرمانروايى «سربداران» نيز... در سبزوار . . . به طورى كه «ميرخواند» در «روضة الصفا» مى گويد: هر بامداد و شب، به انتظار «صاحب الزمان» اسب كشيدندى».

به عقيده ما هرچند كه جناب «پتروشفسكى»، تاريخدان و ايران شناس فرهنگستان علوم شوروى، تمام آموخته هاى خود را از افسانه هاى ساخته و پرداخته دست دشمنان تشيّع فرا گرفته، و در توجيه اين افسانه ها سخت ماهر است; ولى در عين حال، جاى بسى تعجّب است كه گويا به خاطر مبارك حضرت استاد نرسيده است كه تمام عبارات و گفته هايشان حاكى از بيدارى، آگاهى، روشن دلى، آمادگى، و تلاش و كوشش ناشى از انتظار نهضت آفرين تشيّع است، و چنين اقرار و اعتراف روشنى با مخدّر بودن «دين» و عامل انحطاط و عقب ماندگى بودن آن سازگار نمى باشد. و گرنه حتماً در اين تعابير رسا و گويا كه حاكى از سازندگى عقيده نجات بخش و تحرّك آفرين انتظار است، تجديد نظر مى نمودند.

«جيمز دار مستتر»، شرق شناس و زبان دان «معروف» فرانسوى نيز، كه به شيوه غربيان، سخت مى كوشد تا در اصالت اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) خدشه وارد كند، در اين باره مى گويد:

«در حلّه كه نزديك بغداد واقع است... همه روزه پس از نماز عصر، صد نفر سوار با شمشير برهنه مى رفتند و از حاكم شهر اسبى با زين و برگ مى ستاندند و . . . فرياد مى زدند كه: تو را به خدا، اى صاحب الزمان ! تو را به خدا بيرون بيا
.


. . . صفويّه هرچند «سيّد» بودند و از اولاد على(عليه السلام) به شمار مى آمدند، خود را فقط نايب امام و حكّام موقتى محسوب مى داشتند... و مهدى غايب(عليه السلام) را بر خود مقدّم مى دانستند. پادشاهان صفوى، در كاخ خود در اصفهان، دو اسب با زين افزار مجلّل، مجهّز داشتند تا براى سوارى مهدى حاضر باشد».

ما بدين جهت كه سخنان اين شرق شناس و زباندان ياوه سراى فرانسوى تا چه اندازه حقيقت دارد، كارى نداريم; ولى سخن ما در اين است كه اين جناب مستشرق نيز، چون به خوبى دريافته است كه چشم به راهى قيام قائم آل محمّد(عليهم السلام)مايه سرسختى، مقاومت و استقامت بى نظير شيعيان در برابر استعمارگران و زورگويان چپاولگر است، از اين رو به اروپائيان استعمار كننده و غارتگر هشدار مى دهد كه:

«قومى را كه با چنين احساسات پرورش يافته است، مى توان كشتار كرد; امّا مطيع نمى توان ساخت».

آرى خواننده عزيز! از ديدگاه مكتب تشيّع، انتظار، لفظ نيست، گفتار نيست، توقّع تنها نيست، اميد و آرزوى خالى نيست; بلكه پندار و كردار است، عمل و حركت است، نهضت و مبارزه است، تلاش و كوشش است، صبر و مقاومت است، جهاد و فداكارى است. و از اين رو، ريشه تمام حركتها و نهضت هاى اسلامى و جنبش ها و قيام هاى شيعى پس از رحلت رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) تا كنون، همين روح حركت بخشى انتظار است.

بنابراين، باتوجّه به كلّيه مطالبى كه تا اينجا گفته شد روشن مى گردد كه:

«انتظار نه تنها آرامش موقّت نيست، بلكه اعتراضى دايمى عليه بى عدالتى هاست. و نه تنها تسلّى دادن نيست; بلكه برافروختن و تحريك كردن براى احقاق حق و ابطال باطل است. انتظار، پذيرش نوعى انقلاب، تحوّل و تكامل، هدفدارى و معنى دارى است. موجبى براى دفاع جاودانه از هدف و مسلك است. سرمايه اى روحى براى تكامل و تعالى و حفظ جنبه هاى انسانى و ايدئولوژيكى است. انتظار، عامل تحرك است. اسلحه اى قوى و برّان عليه روح مردگى است. نجات از اعتزال و كناره گيرى است. موجد تحوّل است. بر اين اساس، انتظارى خلاف چنين جهت، از آنِ بى عرضه ها وبى شخصيتهاست».

اينك بنگريد كه منتظر راستين ظهور در فضاى حيات بخش انتظار، به چه ميزان از رشد و كمال و فداكارى و از خود گذشتگى مى رسد و در زادگاه امام معصوم خود، در شهر سامرا، به ياد قائم منتظر، كه امر او روشن تر از خورشيد فروزان است، چگونه حماسى و شورانگيز، لب به سخن مى گشايد و با وى راز دل مى گويد و پيمان فداكارى و از خودگذشتگى مى بندد و خويشتن را براى جهاد و مبارزه در پيشگاه حضرتش، آماده مى نمايد.

«واشهدك يا مولاى . . . وهو عهدي إليك . . . فلو تطاولت الدّهور وتمادت الأعمار لم أزدد فيك إلاّ يقيناً ولك إلاّ حبّاً وعليك إلاّ متّكلاً ومعتمداً ولظهورك إلاّ متوقّعاً ومنتظراً ولجهادي بين يديك مترقّباً، فأبذلُ نفسي ومالي و ولدي وأهلي وجميع ما خوّلني ربّي بين يديك والتصرّف بين أمرك».

«مولاي من ! شاهد باش... اين پيمان من با تو است... كه اگر روزگار غيبت تو به درازا كشد، از ايمان به تو برنگردم; بلكه بر يقينم بيفزايد ودوستيم به تو زيادتر شود وبيشتر به تو پشت گرم وقوى دل گردم وبا اشتياق فراوان تر انتظار ظهور تو را داشته باشم و براى جهاد در پيشگاه تو آماده تر شوم. پس اينك، جانم، مالم، فرزندانم، همسرم وهرآنچه خداى به من ارزانى داشته است به راه تو فدا مى كنم و فرمان تو را بى چون و چرا گردن مى نهم».


به راستى كه اين عشق و علاقه، عاطفه و محبّت و مهر و مودّت را نسبت به كدام يك از پيشوايان عادى ديده ايد؟ كه انسانى از راه صدق و صفا اين گونه آشفته و جگر سوخته سخن بگويد و تنها در فضاى حيات بخش انتظار، اين گونه با محبوب خود راز و نياز كند، و از درد فراق و دورى هجران زار زار بنالد و از پيمان و ايثار و انتظار و جهاد مشتاقانه سخن براند. با يك دنيا شوق و اميد اعلام آمادگى كند و دردمندانه سر بر آستان محبوب خويش بسايد و جان و تن را براى شركت در نهضتى عظيم سرمايه بگذارد.

شما را به خدا ! آيا سخنى از اين انگيزنده تر، فريادگرايانه تر و ناله اى پر سوز و گدازتر ديده ايد؟

اكنون اى خواننده فرزانه ! به مطالبى كه ما در ابتداى همين بحث، تحت عنوان «انتظار فرج از ديدگاه نظامهاى سلطه گر» آورديم، نظرى دو باره بيفكن، تا دريابى كه مدّعيان دروغين «انديشه علمى»، چگونه به دين خدا تهمت مى زنند، و افترا مى بندند، و مى گويند: انتظار فرج امام زمان(عليه السلام) «عامل انحطاط و عقب ماندگى است»، در حالى كه همه آن تهمتها و افتراها برازنده دامان خود آن آلوده دامنان رسواى تاريخ است.

از مجموع مطالبى كه تا اينجا در باره «انتظار» گفتيم، نتايج ارزشمندى به دست مى آيد كه اينك به آنها اشاره مى كنيم
:

1 ـ انتظار فرج، وعده حتمى الهى است.

2 ـ انتظار فرج، نوعى عبادت است.

3 ـ انتظار فرج، ايمان به غيب است.

4 ـ انتظار فرج، اقرار و اعتراف به يگانگى خدا، و رسالت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و پيشوايى امامان معصوم(عليه السلام)است.

5 ـ انتظار فرج، تلاش و كوشش و سازندگى است.

6 ـ انتظار فرج، عامل مقاومت، استقامت و پايدارى است.

7 ـ انتظار فرج، نوعى فرياد و خروشى از درون، و نوعى اعراض و اعتراض و روى گردانى و بى اعتنايى به نظامهاى موجود، و عدم پذيرش سلطه ها، و اعراض از ابراز قدرت زمامداران خودسر، خودبين و خودپرست است.

8 ـ انتظار فرج، با دو بُعد جاذبه و دافعه (يعنى اميد و يأس) يكى از عامل هاى اساسى تحرك در تاريخ بشر است كه، ابرهاى تيره و تار يأس و بدبينى را از آسمان روح و فكر و انديشه آدمى دور مى سازد و منتظران واقعى را به پيش مى راند و با شتابى شگفت انگيز آنان را به سوى ترقّى و كمال سوق مى دهد و از خود باختگى و تسليم در برابر باطل بازشان مى دارد و بدينوسيله، آنان را براى يك آينده روشن بسيج مى نمايد و نيروها را براى فداكارى و از خود گذشتگى و ايثار، در راه به پاداشتن حق، آماده تر، افكار را بيدارتر، آمادگيها را افزون تر، عشقها را آتشين تر، انقلابها را سريع تر و راه را براى رسيدن به يك جامعه اصيل كاملاً اسلامى به معنى واقعى كلمه، هموارتر مى سازد.

بنابراين، «انتظار فرج» نه تنها عامل ركود و سستى و مايه انحطاط و عقب ماندگى نيست; بلكه يكى از بزرگترين و مهمترين عوامل پيشرفت به شمار مى رود و از آن جايى كه دائماً احساسات را بر مى انگيزاند، و منتظران را به آينده اميدوار مى سازد و به آنان دل گرمى مى دهد، تا در برابر زورگويان و مستكبران و ستم پيشگان، تسليم نشوند، براى احياى حقوق از دست رفته خود به پاخيزند و پيوسته تلاش كنند و با سياستهاى فريبكارانه و خدعه آميز حكومتهاى زور و جور بجنگند، رزمى تدافعى، نبردى دايمى و پيكارى مستمر و جاودانه است كه به عنوان مقدّمه «جنگ بزرگ» براى رهايى مظلومان از چنگال ظالمان تا قيام قائم آل محمّد(عليهم السلام) ادامه دارد و رزم آوران اين نبرد جاودانه، منتظران با ايمانى هستند كه پيوسته هشيار و بيدار و آگاهانه، در درون كمينگاه صبر و انتظار، زير پوشش كتمان و سكوت، به پيكار مقدّس خود ادامه مى دهند و شبانه روز در انتظار فرج آخرين حجّت خدا، و ظهور آن امام غايبى كه با قيام مقدّسش سراسر روى زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود، چشم به راهند.

و دليل اين انتظار و چشم براهى هم همان نويدهاى صريح قرآن كريم و روايات معتبر و متواترى است كه مسأله ظهور مهدى موعود(عليه السلام) و اميد به آينده را به عنوان يك وعده الهى تخلّف ناپذير مطرح نموده، و مسلمانان را به آينده اى روشن و درخشان اميدوار ساخته، و به آنان وعده فتح و پيروزى نهايى داده، و با صراحت و قاطعيّت اعلام كرده اند كه در آينده، «صالحان و پاكان» وارثان زمين خواهند گرديد، و بر همه جهان حكومت خواهند كرد، و براى هميشه بساط ظلم و ستم برچيده خواهد شد و جهان بشريّت از لوث وجود افراد نا صالح پاك خواهد گرديد
.
منبع:كتاب ظهور
 

(حضرت مهدى (عليه السلام) در احاديث قدسى)

1ـ خداوند فرمود: «اى پيامبر! بوسيله تو و پيشوايان از نسل تو بر بندگان خويش رحمت مى آورم، و به وسيله قائم از بين شما، زمين خود را با تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير و بزرگداشت مقام الوهيّت، آباد مى سازم.

 

                و به وجود او زمين را از دشمنانم پاك مى كنم و آن را ميراث اولياى خويش قرار مى دهم، و به وسيله او كلمه توحيد را تعالى بخشيده، كلمه كافران را به سقوط مى كشانم، و به دست او و با علم خود سرزمين ها و دل بندگانم را حياتى تازه مى بخشم و گنج ها و ذخيره هاى پنهان را به مشيت خود برايش آشكار مى سازم.

                و با اراده خود او را بر نهانى ها و مكنونات قلبى ديگران آگاه مى گردانم و با فرشتگان خود او را يارى مى رسانم تا در اجراى فرمان من و تبليغ دين من مددكار او باشند. او به حقيقت ولىّ من است و به راستى هدايتگر بندگان من مى باشد.»

2 ـ امام باقر(عليه السلام) در وجه نامگذارى حضرت «مهدى (عليه السلام)» به «قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)» حديثى قدسى روايت فرمود: «زمانى كه جدم حسين كه صلوات خدا بر او باد به شهادت رسيد، فرشتگان با گريه و زارى به درگاه خداوند عزوجلّ ناليدند و گفتند: پروردگارا! آيا از آنان كه برگزيده و فرزند برگزيده تو را، و امام انتخاب شده از بين خلق را كشتند، در مى گذرى؟!

                خداوند به آنان وحى فرمود كه: «فرشتگان من آرام گيريد. سوگند به عزّت و جلالم كه از آنان انتقام مى گيرم اگرچه بعد از گذشت زمانى طولانى باشد.» سپس فرزندان از نسل حسين (عليه السلام) را كه پس از او به امامت مى رسند به ملائكه نشان داد و آنان شاد شدند.

                در بين اين پيشوايان، يك نفرشان به نماز ايستاده بود «فإذا احدهم قائم يصلّى فقال اللّه عزّوجلّ: بذلك القائم أنتقم منهم.» خداوند عزّوجلّ فرمود: به وسيله آن «قائم» از دشمنان و قاتلان حسين(عليه السلام)انتقام مى گيرم.»

منبع:كتاب غيبت،ظهور و امامت

حضرت مهدی در کلام معصومین

1 ـ رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) :

                «لاتقوم الساعة حتى يقوم القائم الحق منّا و ذلك حين يأذن اللّه عزّوجلّ له و من تبعه نجا و من تخلّف عنه هلك. اللّه اللّه عباد اللّه فأتوه و لو على الثلج فانّه خليفة اللّه عزّوجلّ و خليفتى.»

                «روز قيامت فرا نمى رسد مگر آنكه از بين ما «قائم حقيقى» قيام نمايد. و آن قيام، زمانى خواهد بود كه خداى عزّوجلّ او را اجازه فرمايد. هركس پيرو او باشد نجات مى يابد و هركه از فرمانش تخلّف ورزد، هلاك مى شود. اى بندگان خدا ! خدا را، خدا را; بر شما باد كه به نزدش آييد اگرچه بر روى يخ و برف راه رويد. زيرا او خليفه خداى عزّوجلّ و جانشين من است.»

۲ ـ اميرالمؤمنين على (عليه السلام) :

                قال للحسين(عليه السلام) : «التاسع من ولدك يا حسين! هو القائم بالحق، المظهر للدين، الباسط للعدل»، قال الحسين (عليه السلام)فقلت: يا اميرالمؤمنين و إنّ ذلك لكائن؟ فقال (عليه السلام): «اى و الذى بعث محمداً بالنبوة و اصطفاه على جميع البريّه و لكن بعد غيبة و حيرة لاتثبت فيها على دينه اِلاّ المخلصون المباشرون لروح اليقين الذين أخذ اللّه ميثاقهم بولايتنا و كتب فى قلوبهم الايمان و ايّدهم بروح منه».

                «به حسين (عليه السلام) فرمود: نهمين فرزند تو اى حسين! قيام كننده به حق و آشكار سازنده دين و گستراننده عدالت است.

                امام حسين (عليه السلام) گويد: پرسيدم: يا اميرالمؤمنين! آيا حتماً چنين خواهد شد؟

                فرمود: آرى! قسم به كسى كه حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)را به پيامبرى بر انگيخت و او را بر تمام خلايق برگزيد، چنين خواهد شد، امّا بعد از غيبت و حيرتى كه در آن كسى ثابت قدم بر دين نمى ماند مگر مخلصين و دارندگان روح يقين آنان كه خداوند نسبت به ولايت ما از آنان پيمان گرفته و ايمان را بر صفحه دل شان نگاشته و با روحى از جانب خود تأييد فرموده است.»

                3 ـ حضرت زهرا (عليها السلام):

                «قال لى رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) أبشرى يا فاطمة، المهدىّ منك».

                «رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به من فرمودند: اى فاطمه! ترا بشارت باد به اينكه حضرت «مهدى (عليه السلام) » از نسل توست.»

 4 ـ امام حسن مجتبى (عليه السلام) فرمود:

                «ما منّا احدٌ اِلاّ ويقع فى عنقه بيعة لطاغية زمانه اِلاّ القائم الّذى يصلّى روح اللّه عيسى بن مريم خلفه فان اللّه عزّوجلّ يخفى ولادته و يُغيّب شخصه لئلاّ يكون لأحد فى عنقه بيعة».

                «هيچ يك از ما اهلبيت نيست مگر آنكه بيعتى از طاغوت زمانش را اجباراً بر عهده دارد. مگر حضرت «قائم» كه عيسى بن مريم، روح اللّه پشت سر او نماز مى گذارد.

                خداوند ولادت او را مخفى مى دارد و شخص او را از ديدگان، غايب مى گرداند، تا بيعت هيچ كس را بر گردن نداشته باشد.»

 5 ـ امام حسين (عليه السلام):

                «منّا اثنا عشر مهديّاً اوّلهم اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(عليه السلام)و آخرهم التاسع من ولدى و هو الامام القائم بالحق. يحيى اللّه به الأرض بعد موتها و يظهر به دين الحق على الدين كلّه و لو كره المشركون»

                «دوازده هدايت شده هدايتگر از بين ما هستند، اولين آنان اميرالمؤمنين على بن ابيطالب (عليه السلام) و آخرين آنان، نهمين فرزند من است كه پيشواى قيام كننده به حق خواهد بود، خداوند به وسيله او زمين را پس از موات شدنش زنده مى كند و به دست او دين حق را بر تمامى اديان پيروز مى سازد، اگرچه مشركان را ناخوشايند باشد.»

  6 ـ امام زين العابدين (عليه السلام):

                «إن للقائم منّا غيبتين، احداهما أطول من الأخرى... فيطول أمرها حتى يرجع عن هذا الامر اكثر من يقول به، فلايثبت عليه اِلاّ من قوى يقينه و صحّت معرفته و لم يجد فى نفسه حرجاً ممّا قضينا و سلّم لنا اهل البيت.»

                «براى قائم ما دو غيبت هست. يكى از آن دو طولانى تر از ديگرى است... و آن قدر طول خواهد كشيد كه اكثر معتقدين به ولايت، از او دست خواهند كشيد. در آن زمان كسى بر امامت و ولايت او ثابت قدم و استوار نمى ماند مگر آن كه ايمانش قوى، و شناختش درست باشد و در نفس خويش نسبت به حكم و قضاوت ما هيچ گرفتگى و كراهتى احساس نكند و تسليم ما اهلبيت باشد.»

  7ـ امام باقر (عليه السلام) :

                راوى گويد از امام (عليه السلام) در باره آيه شريفه «فلا أقسم بالخنّس الجوار الكنّس تكوير: 15 و 16» سئوال كردم. فرمود: «هذا مولود فى آخر الزمان. هو المهدى من هذه العترة. تكون له حيرة و غيبة، يضلّ فيها اقوام و يهتدى فيها أقوام. فياطوبى لك إن أدركته و يا طوبى لمن أدركه.»

                «مراد اين آيه، مولودى در آخر الزمان است كه همان مهدى از اين خاندان است. او را حيرت و غيبتى هست كه در آن گروههايى گمراه شوند و گروههايى ديگر هدايت پذيرند. خوشا به حال تو اگر او را درك كنى و خوشا به حال هركسى كه او را درك كند.»

   8 ـ امام صادق (عليه السلام) :

                «إنّ لصاحب هذا الامر غيبة، فليتّق اللّه عبد و ليتمسّك بدينه».

                «همانا براى صاحب اين امر غيبتى هست، پس بنده خدا در آن دوران بايد تقواى الهى پيشه كند و به دينش چنگ زند.»

  9 ـ امام كاظم (عليه السلام) :

                «صاحب هذا الامر، هو الطريد الوحيد الغريب الغائب عن أهله الموتور بأبيه».

                «صاحب اين امر ـ حضرت مهدى (عليه السلام) ـ رانده شده، تنها، غريب، غائب و دور از اهل و خونخواه پدر خويش مى باشد.»

10 ـ امام رضا (عليه السلام) :

                «... و بعد الحسن ابنه الحجّة القائم المنتظر فى غيبته، المطاع فى ظهوره، لو لم يبق من الدنيا اِلاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتى يخرج فيملأها عدلا كما ملئت جوراً».

                «و بعد از امام حسن عسكرى(عليه السلام) فرزندش حضرت حجّت قائم، امام خواهد بود آن كس كه در دوران غيبتش مورد انتظار، و در زمان ظهورش مورد اطاعت مؤمنان است. اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد خدا همان روز را چنان طولانى كند كه قيام فرمايد و زمين را از عدالت پر كند چنانكه از ستم پر شده باشد.»

 11 ـ امام جواد (عليه السلام) :

                در باره اينكه چرا حضرت مهدى (عليه السلام)«منتظَر» ناميده مى شود فرمود:

                «إن له غيبة يكثر ايامها و يطول امدها فينتظر خروجه المخلصون و ينكره المرتابون و يستهزئ به الجاحدون و يكذَّب فيها الوقاتون و يهلك فيها المستعجلون و ينجو فيها المسلّمون»

                «او را غيبتى هست كه زمانش زياد است و پايانش به طول مى انجامد. پس مخلصين چشم انتظار قيام او مى مانند و شك كنندگان به انكار او بر مى خيزند و منكرين به استهزاى او مى پردازند و تعيين كنندگان وقت ظهور مورد تكذيب قرار مى گيرند و عجله كنندگان در آن هلاك مى شوند و تسليم شدگان نجات مى يابند.»

12 ـ امام على النقى (عليه السلام) :

                «اذا غاب صاحبكم عن دار الظالمين، فتوقّعوا الفرج».

                «زمانى كه صاحب و امام شما از ديار ستمگران غايب گشت، چشم انتظار فرج باشيد.»

13 ـ امام حسن عسكرى (عليه السلام) :

               «المنكر لولدى كمن اقرّ بجميع أنبياء اللّه و رسله ثم انكر نبوّة محمد رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) و المنكر لرسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) كمن انكر جميع الانبياء لأن طاعة آخرنا كطاعة اوّلنا و المنكر لآخرنا كالمنكر لأوّلنا».

                «كسى كه فرزندم ـ مهدى (عليه السلام) ـ را انكار كند مانند كسى است كه تمام پيامبران و رسولان الهى را قبول داشته باشد، اما نبوت حضرت محمد رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)را انكار كند. و انكار كننده رسول اللّه مانند كسى است كه همه انبياء را انكار نمايد. چون اطاعت آخرين امام ما به منزله اطاعت اولين امام است و منكر آخرين امام ما به منزله منكر اولين امام است.»

منبع:كتاب غيبت،ظهور و امامت

حاكمان هنگام ظهور امام زمان

عبداللّه بن عباس مى گويد: در آخرين حجى كه پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) انجام دادند با آن حضرت بوديم و حضرت دست برحلقه درب كعبه و رو به سوى ما كردند و چنين فرمودند: آيا خبر دهم شما را به علامتهاى ساعة ؟ در آن حال نزديكترين مردم به آن جناب سلمان بود عرض كرد: بلى يا رسول اللّه , پس فرمود: از نشانه هاى ساعة آنكه
يا سلمان , ان عندها يليهم امراء جوره ووزراءفسقة وعرفاء ظلمة وامناء خونة .

فقال سلمان : ان هذا لكائن يا رسول اللّه ؟ قال (صلى الله عليه وآله): اي والذي نفسي بيده .

اى سـلـمـان , قبل از قيام امام زمان (عليه السلام) حاكمان ظلم وجور را پيشه خود مى كنند و وزيرانشان به فسق آلوده مى شوند و عرفا به ظلم دست يازند و امينان مردم به خيانت تن دهند
.

سلمان گفت : آيا چنين خواهد شد؟ فرمود: آرى قسم به آنكه جانم در قبضه قدرت اوست .

و باز فرمود: يـا سـلـمـان , فـعـنـدهـا يـلـيـهم اقوام ان تكلموا قتلوهم وان سكتوا استباحوهم ليستاثروا تفثهم ولـيـطـاواحرمتهم ولتسفكن دماؤهم , ولتملان قلوبهم رعبافلاتراهم الا وجلين خائفين مرعوبين مرهوبين .

قال سلمان : ان هذا لكائن يا رسول اللّه .

قال (صلى الله عليه وآله): اي والذي نفسي بيده يا سلمان
.

در آن هـنـگام اقوامى حكومت مى كنند كه چون مردم دم زنند كشته مى شوند و اگر ساكت مانند هـمـه چـيـزشـان را مـبـاح شـمارند, كندن موهاى مردم وكشيدن ناخنها را حق خود مى دانند و حرمتشان رالگدمال مى كنند و خونهايشان را مى ريزند و دلهاى مردم را از ترس و رعب پر مى كنند و نمى بينى مردم را مگر ترسان و لرزان .

سلمان گفت : آيا چنين خواهد شد اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله).

فرمود: آرى قسم به آنكه جانم در دست اوست .

الـبـته به اين نكته تذكر مى دهيم كه منظور از ساعة , ظهورحضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه است كه اين معنى در تفسيرقمى اين چنين روايت شده است : في قوله تعالى : (اقتربت الساعة وانشق القمر) قال (عليه السلام): خروج القائم (عليه السلام). درباره كلام خداوند كه فرمود: نزديك شد ساعة وماه شكافته شد.

فرمود: آن هنگام خروج قائم (عليه السلام) است .

ابتدا پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) هويت و حقيقت حاكمان مردم قبل از ظهور حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه را بـيـان مـى فرمايند و سپس شيوه حكومت دارى و سلطنت بر مردم را توسط آنها بيان مى فرمايد كه چـگـونـه اغـلب مردم جهان قبل از ظهور حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه در چنگال خون آشامان و بى حرمتان بدترين دوران تاريخ را پشت سر مى گذارند و چگونه احزاب شيطان در آخرين روزهاى عـمـر خـود بـه بزرگترين جنايات دست مى زنند, در اين برحه زمانى است كه به فرموده حضرت امام محمد باقر(عليه السلام) كار به حدى سخت مى شود تا آنجا كه : حتى يتمنى المتمني الموت صباحا ومساءا من عظم ما يرى من كلب الناس .

تـا آنـكـه انـسـان صبح و شام آرزوى مرگ مى كند به خاطر جنايتهاى بزرگى كه از افرادى چون سگهاى درنده مى بيند.

حاكمان بعد از ظهور حال اين سختى مردم و اسارت آنها را در چنگال ظلم باآنچه كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد مقايسه كنيد: يرضى عنه ساكن السماء وساكن الارض .
حتى تتمنى الاحياء الاموات .
سـاكـنـان آسـمـان و زمـيـن از او خـشنود مى شوند .
تاآنجا كه زندگان آرزو مى كنند اى كاش مردگان زنده شوند
.

نـخست اين نكته قابل توجه است كه مى فرمايد: اهل آسمان و اهل زمين از او شادمان مى شوند در حـالـى كـه آن جناب حال مردم را در زير يوغ طاغوتيان شرح فرمود و فرزندبزرگوارشان حضرت امـام مـحـمد باقر(عليه السلام) فرمود كه هر صبح وشام مردم آروزى مرگ مى كنند, اما حال چه شده است آنكه خود آرزوى مرگ خويش مى نمود اكنون درخواست زنده شدن آرميدگان را مى كند و آنان را از بساط ضيافت الهى به خوان كرامت بقية اللهى مى خواند, چرا كه عالم غرق سروراست چون همه چيز و همه كس را قسط و عدل فرا گرفته وجلوه هاى رافت بيداد مى كند, او را مى خواند تا سرور عالم رانظاره كند كه چگونه به فرموده رسول خدا(صلى الله عليه وآله): يفرح به اهل السماء واهل الارض والطير والوحوش والحيتان في البحر. اهـل آسـمـان و اهـل زمـيـن پـرنـدگـان و وحشيان وماهيان دريا از قدوم آن امام (عليه السلام) مسرور و شادمان مى شوند.

آرى عـرشيان جلوه اى ديگر به كرسى مى زنند و فرشيان بزم شادى مى گسترند, خاكيان غبار غم به ميناى عشقش مى شويند و افلاكيان خطبه ها در ثنايش مى خوانند, طائران درهوايش مى پرند, و وحشيان جامه وحشى گرى از تن مى درند,فرياد هلهله گوش افلاك را كر خواهد كرد و مردگان آرزوى لقايش خواهند نمود.

حضرت امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: كـانـي بـالـقـائم على نجف الكوفة وقد لبس درع رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) .

ولايبقى مؤمن الا دخلت تلك الفرحة في قبره و ذلك حين يتزاورون في قبورهم ويتباشرون بقيام القائم .

گـويـا مـى بـينم قائم را بر نجف كوفه در حالى كه زره رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) را پوشيده .
و در آن حال مؤمنى نمى ماند مگر آنكه داخل مى شود شادى و سرورظهور در قبر او و اين در حاليست كه آنها در قبرها به ديدار هم مى شتابند و قيام آن حضرت را بشارت مى گويند

منبع:كتاب مهر بيكران