محض یار مهربان

آخرین منجی...

محض یار مهربان

آخرین منجی...

غیبت صغری

مردم ، و به ویژه شیعیان، این امکان را دارا بودند که در هر زمان و در هر مکانی که بخواهند با ائمه‌ی طاهرین(علیهم‌السّلام) ملاقات نمایند. این ملاقات‌‌ها در مسجد، راه، اوقات و موسم حج، مکّه، عرفات، مِنی و در منازل خود آن بزرگواران بدون هیچ رادع و مانعی استمرار داشت. این حالت تا زمان حضرت هادی(علیه‌السّلام) ادامه یافت ... تا اینکه محدودیّت‌‌ها و قید و بندها، از سوی قدرت‌‌های مسلّط زمانه بر امام(علیه‌السّلام) شدّت یافت. با کمال دقّت چشم‌‌ها مراقب حرکات و سکنات آن حضرت بود و نسبت به روابط و ملاقات آن حضرت با افراد مراقبت‌‌ها می‌شد.
یکی از وسائل حکیمانه‌ای که حضرت هادی(علیه‌السّلام) برای رها شدن از مشکلات این مراقبت‌‌ها و فزونتر شدن آنها اختیار فرمودند،آن بود که یکی از شیعیان مورد اعتماد را در بغداد معیّن فرموده بودند تا به عنوان وکیل ، مرجع مسائل مربوط به شیعیان و مصدری برای امور دینی و دنیوی آنان باشد.
اموال به نزد وکلا برده و مسائل دینی با آنان در میان گذارده می‌شد و آنان به این صورت نقش واسطه را بین امام هادی(علیه‌السّلام) و مردم ایفا می‌کردند. این وکلا برخی از حرفه‌‌ها را به خاطر پوشاندن این منصب خطیر پذیرفته بودند.
مطلب به همین‌گونه تا سالیانی ادامه یافت و مردم عادت کردند که در امور به وکلای امام در بغداد مراجعه نمایند... تا اینکه حضرت هادی(علیه‌السّلام) شهید گردیدند و وکالت نزد وکلای نافذ باقی ماند. آنان راه ارتباط بین شیعه و بین حضرت عسکری(علیه‌السّلام) بودند.

...
وقتی که حضرت عسکری(علیه‌السّلام) به شهادت رسیدند حضرت مهدی(علیه‌السّلام) وکلا را در وکالتشان ابقاء نمودند .


حضرت مهدی در زمان حیات پدر
واضح است که حضرت مهدی(علیه‌السّلام) در سامرّاء و تحت سرپرستی پدرشان حضرت عسکری(علیه‌السّلام) زندگی می‌فرمودند .
در این مدّت، حضرت عسکری(علیه‌السّلام) فرزندشان را برای برخی از افراد مورد اعتماد شیعه ظاهر می‌فرمودند و حضرتش را به عنوان دوازدهمین امام و پیشوا و مهدی موعود منتظر به آنان معرّفی می‌فرمودند.
وقتی که حضرت عسکری(علیه‌السّلام) را زهر خوراندند و آن حضرت لحظات پایانی حیات را می‌گذراندند حضرت مهدی(علیه‌السّلام) نزد پدرشان حاضر گردیده و برای آخرین بار ایشان را ملاقات نمودند.امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) پس از آن داردنیا را بدرود گفتند و پاک فرزند عزیزشان را در تندباد روزگار و در معرض حوادث و مسائل زندگی یتیم گذاردند؛ در پناه محافظت همیشگی خدا و حمایت حق ؛ پناه و حمایتی که هرگز از بین نمی‌رود.



ماجرای سرداب



عصر معتضد عبّاسی (شانزدهمین خلیفه‌ی عبّاسی) بود، او در بغداد می‌زیست ، او سپاهی را به سامرّاء برای دستگیری حضرت مهدی(علیه‌السّلام) فرستاد، یکی از مأموران برجسته‌ی اوبه نام « ‌رَشیق » می‌گوید: وقتی که سپاه معتضد وارد سامرّاء شدند ، از آنجا به طرف آن سرداب[1] که حضرت مهدی(علیه‌السّلام) در آنجا بود، هجوم آوردند ، پشت درِ سرداب صدای تلاوت قرآن را از حضرت مهدی(علیه‌السّلام) که در سرداب بود شنیدند ، لشگر در پشت در سرداب اجتماع نمودند، تا امام صعود نکند و بیرون نرود، فرمانده‌ی لشگر در پیشاپیش لشگر ایستاده بود، تا همه‌ی افراد لشگر برسند.
ناگاه حضرت مهدی(علیه‌السّلام) از راهی که به درب سرداب منتهی می‌شد بیرون آمد، و از پیش روی لشگر عبور کرد و رفت و غایب شد.
در این هنگام فرمانده‌ی لشگر، خطاب به سپاه گفت: « وارد سرداب شوید و مهدی را دستگیر کنید »
سپاهیان گفتند: مگر ندیدی که مهدی از روبروی تو عبور کرد.
- من او را ندیدم، شما که دیدید چرا به او حمله نکردید؟
- ما گمان کردیم که تو او را دیدی، چون فرمانی ندادی ما نیز، حرکتی از خود نشان ندادیم.[2]
به این ترتیب حضرت مهدی(علیه‌السّلام) با قدرت اعجاز، از گزند سپاه خونخوار معتضد نجات یافت و غایب گردید. این سرداب مبارک، از آن زمان تاکنون – در کنار مرقد مطهّر امام هادی(علیه‌السّلام) و امام حسن(علیه‌السّلام) باقی مانده است ، و شیعیان کنار آن سرداب می‌روند و به خاطر آنکه در آن سرداب امام هادی(علیه‌السّلام) و امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) و حضرت مهدی(علیه‌السّلام)، مدّتی زندگی نموده‌اند، تبرّک می‌‌جویند، زیرا آن سرداب خانه‌ای است که خداوند آن را شایسته‌ی احترام و اکرام نموده است.این بود اصل ماجرای سرداب، از دیدگاه شیعیان.
ولی با کمال تأسّف، بعضی از نویسندگان و گویندگان بی‌انصاف اهل تسنّن و دیگران این موضوع را کاملاً معمول و طبیعی را به باد مسخره گرفته، و با دروغپردازی خود، به شیعیان نسبت می‌دهند که آنها معتقدند: حضرت مهدی(علیه‌السّلام) در میان سرداب غایب شده، و یا در آنجا سکونت دارد، و کنار سرداب می‌آیند و می‌نشینند و منتظر می‌‌مانند تا آن حضرت از سرداب خارج گردد.
این دروغپردازان با چنین نسبت‌‌های ناروا ،‌شیعه و عقاید شیعه را به باد مسخره می‌گیرند، با اینکه هرگز شیعه چنین عقیده‌ای ندارد و چنین کاری نمی‌کند، بلکه به آن سرداب به خاطر آنکه مدّتی سه امام در آن سکونت داشته احترام می‌گذارند، و تبرّک می‌‌‌جویند. نه اینکه معتقد باشند امام مهدی(علیه‌السّلام) در آنجا مخفی شده و در آن ظهور می‌کند.بهتر این است که از دروغپردازی و دهان‌کجی یاوه‌سرایان سخن نگوییم، که قابلیّت سخن گفتن را ندارند، بلکه مسأله را با لعنت خدا بر دروغگویان ، و تهمت زننده‌‌های یاوه‌گو و گستاخ به پایان بریم.



ماجرای غیبت صغری و نائبان چهارگانه[3]



فشار و شرایط سخت زمان، باعث شد که پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه‌السّلام) در سال 260 هجری ، حضرت مهدی(علیه‌السّلام) غایب گردید، به طوری که حتّی شیعیان خاصّ از دیدار او جز در موارد نادر محروم گشتند.
مطابق روایات بسیار ، آن حضرت دارای دو غیبت است:
1. غیبت صغری (کوتاه)
2. غیبت کبری (طولانی)
در غیبت صغری که از سال 260 آغاز شد و تا سال 329 هجری ادامه یافت، حدود هفتاد سال ، آن حضرت توسّط نمایندگان خاصّش که به نوّاب اربعه (نایب‌‌های خاصّ چهارگانه) معروفند با مردم تماس داشت، نام این چهار نایب خاص  از این قرار است:

1 ـ عثمان بن سعید عمروى       2 ـ محمد بن عثمان عمروى   3 ـ حسین بن روح نوبختى   4 ـ على بن محمد سمرى

بنابراین، ارتباط با امام مهدی(علیه‌السّلام) ارتباطی دوجانبه بوده است، یعنی هروقت که امام(علیه‌السّلام) صلاح می‌دانست ،‌ پیام خود را به شیعیان می‌رساند و هروقت شیعیان خواسته‌ای داشتند ،‌ با مکاتبه یا شفاهی ، به واسطه‌ی وکلای شناخته شده‌ی امام(علیه‌السّلام) پاسخ خود را از امام(علیه‌السّلام) دریافت می‌کردند. نوّاب اربعه امور دوران هفتاد ساله‌ی غیبت صغری را بر عهده گرفتند، و مسئولیّت خطیر نیابت خاصّ را به خوبی به پایان رساندند. مرقد شریف ایشان در مدائن (نزدیک بغداد) در کنار قبر حضرت سلمان(علیه‌السّلام) قرار گرفته است.
لازم به تذکّر است که چهار نایب خاصّ نامبرده هرکدام دارای نمایندگانی بودند، آن نمایندگان با شیعیان تماس داشتند، نامه‌‌ها ، سئوالات و اموال سهم امام(علیه‌السّلام) را از آنها می‌گرفتند و به نایب‌‌های خاص تحویل می‌دادند، و یا طبق دستور آنها، آن اموال را به مصرف می‌رساندند، بعضی از این نمایندگان ، عبارت بودند از:
1). حاجز بن یزید وَشّاء.
2). ابراهیم بن مهزیار.
3). محمّد بن ابراهیم بن مهزیار.
4). احمد بن اسحاق اشعری قمّی.
5). محمّد بن جعفر اسدی.
6). قاسم بن علاء.
7). حسن بن قاسم بن علاء.
8). محمّد بن شاذان.[4]
اعلامیّه‌ی ختم دوران غیبت صغری،‌ و آغاز غیبت کبری
نایبان چهارگانه، هرکدام به دستور مستقیم حضرت مهدی(علیه‌السّلام) یکی از پس دیگری نصب می‌شدند ، هنگامی که علی بن محمّد سَمَری(ره) نایب چهارم امام قائم(علیه‌السّلام) از دنیا رفت، دوران سفارت و نیابت خاصّ و غیبت صغری، به پایان رسید،‌ شش روز قبل از وفات علی بن محمّد سَمَری ، نامه‌ای از حضرت محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به او داده شد، او آن نامه را برای شیعیان خاص ‌خواند ، و آنها متن آن نامه را که همچون یک اعلامیّه امام مهدی(علیه‌السّلام) در مورد ختم دوران غیبت صغری بود، نوشتند و از خانه‌ی او خارج شدند ، آن متن چنین بود:



«  بِسْمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِیمِ‌، یا عَلِیَّ‌ بْنِ مُحَمَّدِ السَّمَرِی ، اَعْظَمَ اللهُ اَجْرَ اِخْوانِکَ فِیکَ ، فَاِنَّکَ مَیِّتٌ ما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ‌ اَیّامٍ ، فَاجْمَعْ اَمْرَکَ وَ لا تُوصِی اِلی اَحَدٍ فَیَقُومَ مَقامَکَ بَعْدَ وَفاتِکَ فَقَدْ وَقَعَتِ‌ الْغَیْبَةُ التّامَّةُ، فَلاظُهُورَ اِلّا بَعْدَ اِذْنِ اللهِ ـ تَعالی ذِکْرُهُ ـ وَ ذلِکَ بَعْدَ طُولِ الْاَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الْاَرْضِ جَوْراً... . »



«  به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان ـ ای علی بن محمّد سَمَری، خداوند اجر برادرانت را در مورد فقدان تو، بزرگ کند ، تو پس از شش روز از دنیا می‌روی ،‌امور خود را سامان بده و آماده‌ی رحلت باش،‌ و به هیچ‌کس در مورد جانشینی وصیّت نکن، غیبت کامل(غیبت دوّم و کبری) واقع شد ،‌دیگر ظهوری نیست مگر بعد از اذن خداوند متعال، و این ظهور پس از مدّتی طولانی در آن هنگام است که دل‌‌ها سخت شده و زمین پر از ظلم و جور گشته است. »

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 16:43 http://f10.blogsky.com

سلام عزیزم
مرسی از نظرت ممنونم
اگه قالب بیشتری میخوای اینجا میتونی پیدا کنی http://night-skin.com/blogsky
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد