در تاریخ اسلام ، از یک سو با شخصیتهایى روبرو مى شویم که طرفداران افراطى آنان براى پیشرفت دنیوى و سیاست خویش آنان را به عنوان مهدى نجاتبخش مطرح ساختند و از دگر سو با عناصرى آشنا مى شویم که بر اثر انگیزه هاى جاه طلبانه ، وسوسه قدرت و شهرت و دنیاطلبى ، به دروغ ادعاى مهدویت نموده و خود را همان مهدى نجات بخشى که قرآن و روایات نوید آمدن او را داده است معرفى کردند. شمار اینها طبق برخى آمارها به 50 نفر رسیده است و نکته در خور یادآورى در رابطه با این مدعیان دروغین این است که اینها به اعتبار بر چهار دسته قابل تقسیم اند:
1- گروهى از اینان از نظر نسب هویت ، هدف و مذهب ناشناخته اند.
2- گروهى با کارهاى جنون آمیز خوى خود را از نظرها ساقط کردند.
3- برخى نام و نشان و دعوت و پیروانشان از صفحه روزگار به گونه اى محو شده است که نشانى از آنها نیست .
4- و برخى نیز مرده اند اما نام و یادى از آنان هست که ما، در این بخش نظرى گذرا به زندگى و عمل کرد دجالگرانه شمارى از آنان که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته اند خواهیم افکند.
سه گروه مدعى مهدویت
الف : گروه اول
کسانى که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته اند به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسیم اند:
1- کسانى که دیگران روى انگیزه هاى خاصى ، آنان را ((مهدى )) نجات بخش خواندند.
2- کسانى که به انگیزه جاه طلبى و قدرت خواهى چنین ادعاى دروغینى نمودند. 3- کسانى که طبق نقشه استعمار و به اشاره بیدادگران ، به چنین دجالگرى و فریب دست یازیدند و بیشرمانه خود را مهدى نجات بخش ، معرفى کردند.
از تاریخ این واقعیت دریافت مى گردد که برخى از کسانى که مهدویت بدانان نسبت داده شده است ، نه از سوى خود آنان سرچشمه گرفته و نه خود بدان ادعا راضى بودند، بلکه یاران و پیروان آنان چنین عنوانى را به آنها داده و این اندیشه را در آن روزگاران در میان گروههایى و در مراکزى گسترش دادند. البته بجا بود که خود آنان چنین ادعاهاى دروغین و نسبتهاى نادرست را بشدت نفى کنند. اما روشن نیست که چرا خود آنان در برابر این عنوان ساختگى ، فریاد اعتراض بلند نکردند و پیروان آنان کوشیدند تا برخى علائم و نشانه هاى حضرت مهدى علیه السلام را که در انبوه روایات آمده است به چهره ها تطبیق و تفسیر نمایند.
براى نمونه از این گروه مى توان بدین چهره ها اشاره کرد:
1- محمد حنفیه
در روایاتى که از پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله در مورد امام عصر علیه السلام رسیده است از جمله این روایت است که مى فرماید: ((ان المهدى اسمه اسمى ....))
یعنى : مهدى نجات بخش ، همنام من است . یاران و پیروان ((مختار)) با چنگ انداختن به این روایت پیامبر، ((محمد حنفیه )) را مهدى نجات بخش عنوان دادند و روایت را بدو منطبق ساختند.
با این که پیامبر صلى الله علیه و آله در دهها روایت ، نشانه هاى دیگرى را براى آن حضرت برشمرده است که جز خود آن گرامى ، همه فاقد آن نشانه ها و علائمند.
به قول شاعر عرب باید به آنان گفت : ((قل للذى یدعى فى العلم فلسفة حفظت شیئا و غابت عنک اشیاء))
به آن عنصر گزافه گو که در قلمرو دانش ، ادعاى ژرف نگرى مى کند و مى پندارد همه چیز را مى فهمد، بگو! تو چیزى را حفظ کرده اى اما چیزهایى از نظرت غایب شده است و آنها را نمى دانى .
2- زید، فرزند امام سجاد
در روایت دیگرى از پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است که : ((ان المهدى من ولد الحسین و انه یخرج بالسیف و انه ابن سبیة .))(1)
یعنى : مهدى علیه السلام از فرزندان حسین علیه السلام است و او با شمشیر بپا مى خیزد و مادرش بهترین کنیزان خواهد بود.
هنگامى که ((زید)) فرزند امام سجاد بر ضد دستگاه پلید امویان قیام کرد، پیروان او ادعا کردند که او همان مهدى نجات بخش است ، چرا که اولا از نسل حسین علیه السلام است و ثانیا شهامتمندانه قیام کرده و ثالثا از سوى مادر، فرزند اسیر است .
اما آنان از یاد بردند که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله در انبوه روایات در نوید از مهدى علیه السلام و ترسیم نشانه هاى او از جمله فرمود:
((الائمة بعدى اثنا عشر، تسعة من صلب الحسین ، تاسعهم قائمهم .))(2)
یعنى : امامان پس از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل فرزندم حسین خواهند بود و نهمین آنان قائم آل محمد است . و جناب زید، نهمین امام از نسل پاک حسین علیه السلام نبود تا مهدى نجات بخش باشد.
اما پیروان انقلابى زید، بخاطر جلب توجه توده ها و تسخیر عواطف و احساسات مذهبى و به انگیزه هاى نفسانى خویش ، به این ادعاى دروغین دست یازیدند.
و هنگامى که زید به شهادت رسید و به دار آویخته شد یکى از شعراى اموى تبار ضمن اشعارى ، آنان و ادعایشان را به باد تمسخر گرفت که : ((صلبنا لکم زیدا على جذع نخلة ولم نر مهدیا على الجذع یصلب ))
یعنى : قهرمان شما زید را بر شاخه نخل به دار آویختیم و هرگز ندیده بودیم که مهدى نجات بخش خود به چوبه دار آویخته شود.
و بدینوسیله این عنصر کینه توز و بد زبان ناسزاگویى و شماتت ، به زید شهید، به اصل اندیشه و عقیده به مهدى علیه السلام که ریشه قرآن و روایى دارد، اهانت روا داشت و اصل مهدویت را به باد تمسخر گرفت .
و سرانجام مذهب ((زیدیه )) بوجود آمد و از آن روزگار تاکنون به حیات خویش ادامه داد که پیروان آن بیشتر در ((یمن )) هستند و متاءسفانه از مذهب شیعه و راه و رسم اهل بیت علیهم السلام جدا شده و در فقه و اصول و فروع و از مذاهب دیگرى پیروى مى کنند.
زیدیها، متاءسفانه در برابر امامان معصوم علیهم السلام مواضع ناستوده و ناپسندى دارند که بسیار شایسته است به اصل و نسب و اصالت خویش باز گردند و در مذهبشان به راه و رسم و مذهب پاک پیامبر صلى الله علیه و آله تمسک جویند، به راه و رسم آسمانى و افتخار آفرین کسانى که خدا و پیامبرش به همگان ، فرمان پیروى از آنان را داده اند؛ به همان مذهبى که در آغاز راه بر آن بودند، به مذهب شیعه و امامان معصوم علیهم السلام . 3- محمد بن عبدالله محض
پس از گذشت سالها زید، فرزند امام سجاد علیه السلام ، محمد، فرزند عبدالله که به ((محمد بن عبدالله محض )) معروف گردید، دیده به جهان گشود. او را نواده هاى حضرت مجتبى علیه السلام بود به همین جهت فرصت طلبان و عناصر زورپرست با استفاده از فرصت ، او را مهدى نجات بخش لقب دادند و یک روایت ساختگى را که مى گوید: ((المهدى .... و اسم ابیه اسم ابى ....))
یعنى : مهدى از فرزندان من است ، نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است ...
آرى ! آنان این روایت ساختگى را بر او تطبیق کردند، با اینکه مى دیدند این روایت با صدها روایت مسلم و قطعى مخالفت است که حضرت مهدى علیه السلام را، فرزند حضرت عسکرى و دوازدهمین جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله و نهمین امام از نسل حسین علیه السلام معرفى مى کند. (3)
اما فرصت طلبان با وانهادن همه روایات پیامبر صلى الله علیه و آله به این روایت ساختگى چنگ انداختند و آن را به ((محمد بن عبدالله محض )) تطبیق دادند و آنگاه او را ((نفس زکیه )) نامیدند و برخى از مردم نیز با او دست بیعت فشردند.
خنده دار این که پدر او نیز با پسرش به عنوان بیعت با مهدى نجات بخش دست بیعت داد. و نیز کسانى که با او دست بیعت فشرد ((منصور دوانیقى )) بود که پس از تشکیل حکومت عباسى ، بیعت خویش را نقض کرد و پایه هاى مهدویت محمد بن عبدالله نیز فرو ریخت .
ب : گروه دوم
اینان کسانى بودند که به انگیزه هاى فریبکارانه و جاه طلبانه ادعاى مهدویت نمودند و براى جلب عواطف و احساسات ، تسخیر دلها و قلبها و بدست آوردن قدرت و عظمت به دروغ و دجالگرى ، خود را مهدى نجاب بخش معرفى کردند.
این گروه بسیارند، از جمله آنان ((مهدى عباسى )) است ، پدرش منصور دوانیقى ادعا کرد که پسرش مهدى عباسى ، همان مهدى موعود است ، با اینکه این عنصر فریبکار پیش از این ادعا، به محمد بن عبدالله محض ، به عنوان مهدى نجات بخش دست بیعت فشرده بود و او را مهدى نجات بخش مى دانست .
راستى که رسواییهاى فرصت طلبان و دنیاپرستان و فریبکاران را تماشا کن و بنگر که آنان چگونه با عقاید و اندیشه ها و مفاهیم مقدس ، بر اساس هواى دل خویش و طبق شرایط و اوضاع ، بازى مى کردند! و هر چند گاهى یکى از آنان طبق هواها، کششها و تمایلات خویش با دستاویز ساختن این اصل عقیدتى و دینى ، ظهور مى کرد و به دروغ خود را مهدى نجات بخش عنوان مى ساخت .
شگفتا! از بى حیایى این گروه و گزافه گویى اینان که چگونه آشکارا در برابر خدا و خلق به این دروغ رسوا و فصاحت بار، دست مى یازیدند با این که خود به خوبى مى دانستند که ادعایشان دروغى رسوا بیش نیست ، چرا که امام مهدى علیه السلام را که پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان اهل بیت علیهم السلام نوید آمدنش را دادند، داراى صفات ویژه و نشانه ها و علائم خاص و ویژگیهاى مشخص و معین و معلومى است که هیچ دجال و دروغ پردازى نمى تواند آن روایات و آن ویژگیها را بر خود منطبق سازد و خود را بجاى آن امام راستین جا بزند.
مشهورترین ویژگی هاى آن حضرت این است که : او در نقش اصلاحگرى بى نظیر است که زمین را سرشار از عدل و داد مى کند آن هم پس از آنکه از ظلم و بیداد لبریز گردد.
اینک باید پرسید که : ((آیا این دروغ پردازان توانستند چیزى از ستم و بیداد جهانى را که جامعه ها و تمدنها و کران تا کران گیتى را فرا گرفته است ، از میان بردارند؟))
و عجیب تر از این فریبکاران ، آن ابلهانى بودند که ادعاهاى پوچ و دروغین اینان را باور نمودند و به آنان و بافته هاى خرافیشان دل بستند با این که مى دیدند که روایات رسیده از پیامبر و امامان نور علیهم السلام در این مورد، بر این فریبکاران هرگز تطبیق نمى کند.
این بلاهت و آفت پذیرى برخى ، هر دلیلى داشته باشد، یک دلیل آن فقدان اندیشه و عقیده صحیح و فقر فرهنگى و دینى است که این آفت پذیران بدان گرفتار بوده ، و از آن رنج مى برند. و به همین دلیل هم با هر صدایى هم آوا مى شوند و با هر بادى به راه مى افتند.
ج :گروه سوم
اینان ، عناصرى بودند که بر اساس نقشه استعمار و به اشاره استعمارگران ، ادعاى مهدویت نمودند.
استعمار پلید براى درهم کوبیدن اسلام و فروپاشى جامعه بزرگ اسلامى و افشاندن بذر اختلاف و کینه توزى و جدایى ، نقشه هاى خائنانه بسیارى کشید تا به هدف خویش که : ((اختلاف بیانداز و حکومت کن )) بود، برسد و جهان اسلام را ببلعد و از جمله نقشه هاى جهنمى آن در این میدان ، ساختن مرامها و مسلک هاى رنگارنگ در میان مسلمانان و بازى به مفاهیم و ارزش هاى مقدس و اعتقادات دینى آنان بود تا بدین وسیله بذر بى ایمانى و سستى عقیده و تزلزل دلها و قلبها را در جامعه اسلامى ، پدید آورد و از چیزهایى که از آن در این میدان ، سوء استفاده کرد، اندیشه و عقیده به مهدى موعود بود که در این راه برخى عناصر را به دلخواه خویش تربیت کرد و پس از ساختن و آراستن ایشان به آنان دستور داد تا ادعاى مهدویت کنند و آنان را با همه امکانات نیز در این راه یارى کرد که براى نمونه ، تنها به یکى از این قماش مدعیان ، دروغین ، نظرى مى افکنیم . بینانگذار بهائیت ، على محمد باب
در سال 1834 میلادى ، جاسوسى از روس به ایران آمد و به منظور مبارزه با اسلام و مسلمانان ، نقشه پلید و شیطانى استعمارگران را نیز به همراه داشت و متاءسفانه این عنصر خیانتکار توانست در سیاست آن روز ایران ، نقش کینه توزانه و ویرانگرى را، بازى کند.
پس از مدتى به عراق آمد و با این که نامش ((کنیاز دالگورکى )) بود، خود را ((شیخ عیسى لنکرانى )) معرفى کرد و به لباس روحانیت در آمد و در درس ((سید کاظم رشتى )) که از علماى کربلا بود شرکت کرد و در همانجا با مردى نامش ((على محمد)) و شاگرد سید رشتى بود و به مصرف حشیش عادت داشت ملاقات کرد و با شگردهاى خاصى توانست با او طرح دوستى و رفاقت بریزد و اعتماد متقابل پدید آورد.
در یکى از شبها که ((على محمد)) طبق برنامه و عادت خویش مشغول حشیش کشیدن بود، جاسوس روسى با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت و با همه خضوع و احترام و تواضع به او گفت :
((یا صاحب الزمان ! ترحم على ! انت صاحب الزمان قطعا!))
یعنى : اى صاحب الزمان ! به من محبت کن ... تو بى هیچ تردیدى صاحب الزمانى .
((على محمد)) با اینکه در اوج کیف و نشئه تخدیر حشیش بود و بخاطر آن تا حدودى مشاعر خویش را از دست داده بود باز هم خطاب جاسوس را رد کرد و کوشید تا این نسبت دروغین را نپذیرد و از خود دفاع کند، اما جاسوس روسى سخت اصرار کرد که : ((نه ! همین است که من مى گویم .)) و شیوه تکرار و تلقین را بکار گرفت و مرتب به او اصرار کرد که او حضرت مهدى علیه السلام است .
هرگاه ((على محمد)) به مصرف حشیش مى پرداخت جاسوس روسى نیز فرصت را براى تلقین و تکرار آن دروغ رسوا، غنیمت مى شمرد و سؤ الهاى ساده اى از او مى کرد و او نیز جوابهاى سست و آبکى سرهم مى کرد و جاسوس بازیگر، شروع به تحسین و تشویق او مى کرد و خود را در برابر پاسخهاى آبکى و سست او شگفت زده و مسحور نشان مى داد.
روزى جاسوس نابکار، یک بطرى عرق از بغداد براى ((على محمد)) خرید و با شگردى خاص به او تقدیم کرد و هنگامى که آن را به او خورانید و مست شد، تلقین و اصرار خویش را به اوج رسانید که ((على محمد)) همان امام مهدى است و از او تقاضا کرد گفتار صادقانه و خالصانه جاسوسان روسى را بپذیرد او نیز تصدیق کرد و پذیرفت که چنین است ، اما از ترس ، جراءت اظهار آن را نداشت و بدان تصریح نمى کرد.
در گام دوم ، جاسوس او را به اظهار آن دروغ رسوا تشجیع کرد و وعده ثروت هنگفتى به او داد....
سرانجام ((على محمد)) از کربلا به ((بصره )) و از آنجا به ((بوشهر)) آمد و در آنجا بود که ادعا کرد که : نایب خاص امام مهدى علیه السلام است ، اما جاسوس روسى به این اندازه رضایت نداد و به او اصرار ورزید که : ((تو، خود امام عصر هستى ، نه نایب خاص او.))
جاسوس پس از ورود ((على محمد)) به ایران ، در کربلا بصورت گسترده اى پخش کرد که : ((على محمد، صاحب الزمان است و در بوشهر ظهور کرده است .))
او مردم را بر اثر پخش این دروغ رسوا، دو دسته ساخت ، بیشتر مردم بوشهر کسانى که ((على محمد)) را عنصرى حشیشى و شرابخوار، مى شناختند به این شایعات که بوسیله جاسوسان استعمار مرتب دامن زده مى شد مى خندیدند اما برخى ساده لوحان و ابلهان ناآگاه نیز مى گفتند: ((نکند درست است ....)) و تصدیق مى کردند. ادامه عملیات در تهران
جاسوس روسى ، پس از افشاندن بذر اختلاف و جنایت و انجام این شگردهاى شیطانى ، بعنوان سفیر روس به تهران رفت و با قدرت و امکانات و میدان عمل آماده اى با بهره ورى از فرصت ، جدیتر از گذشته به ادامه عملیات ابلیسى خویش همت گماشت .
در تهران از دوستان خویش ، جاسوسان جدیدى تربیت کرد و با امکانات گسترده خویش ، وجدان و عقیده آنان را خرید و آنان خود را در اختیار او و در گرو اشاره و دستور او قرار دادند که از جمله آنان ((حسین على ))، معروف به ((بهاء)) و ((میرزا یحیى )) معروف به ((صبح ازل )) بودند که این دو برادر، نقش ویرانگرى بر ضد اسلام و جامعه اسلامى و در اجراى نقشه این جاسوس پلید استعمار، داشتند.
((على محمد)) دو ماه در بوشهر ماند و از آنجا راهى شیراز گردید و از روستایى که عبور کرد، خود را نایب خاص امام عصر علیه السلام جا زد اما هنگامى که به شیراز رسید، ادعا کرد که : صاحب الزمان است و برخى فرومایه هایى که به مبداء و معادى پایبند نیستند به دورش حلقه زدند.
هنگامى که علماى شیراز از ورود آن شیطان رانده شده آگاه شدند برخى از افراد آگاه و مورد اعتماد خویش را براى تحقیق از واقعیت جریان ، به محفل ((على محمد)) فرستادند و آنان توانستند با اظهار مهر و تعظیم به او، اعتمادش را جلب کنند و پس از آن مراحل بود که ((على محمد)) عقاید سخیف و خرافات و بافته هاى رسواى خویش را براى آنان آشکار ساخت و به صراحت خود را امام مهدى علیه السلام جا زد و آنان نیز بافته هاى آن عنصر منحرف و گمراه را به علماى شیراز انتقال دادند.
اینجا بود که علماى شیراز بر ضد او بپاخاستند و بستگان و خاندانش نیز بر او شوریدند و او را از منزل بیرون راندند و او را دستگیر و به محکمه سپردند.
پس از محاکمه اى سریع ، او را به زندان و شلاق محکوم ساختند و پس از مدتى آزاد گردید و از شیراز به اصفهان رفت .
جاسوس روس با ورود ((على محمد)) به اصفهان نامه اى به استاندار آنجا نوشت و از او خواست که آن عنصر پلید را احترام نماید و امنیت او را تضمین کند، اما در همان روزها استاندار از دنیا رفت و امام ساختگى و دروغین ، دستگیر و تحت نظر به تهران فرستاده شد.
جاسوس روسى ، به دوستان و همکارانش دستور داد که در میان مردم سروصدا و بلوا برانگیزند که : ((هان اى مردم ! چه نشسته اید که امام مهدى دستگیر شد....))
حکومت وقت ((على محمد)) را بوسیله ماءموران خویش به قزوین گسیل داشت و از آنجا به ((تبریز)) و ((ماکو))، فرستاد اما جاسوس روس و دوستانش به هیاهو و تاخت و تاز خویش ادامه دادند و خبر دستگیرى ((على محمد)) را در شهرها پخش کردند و برخى فرومایگانى را که جاسوس استعمار با ثروت و امکانات ، آماده ساخته بودند با فریاد و هیاهو بر ضد حکومت وقت به شورش وادار کردند.
سرانجام شاه ((على محمد)) را احضار کرد و دستور محاکمه او را با حضور علما و فقها صادر کرد. دادگاه تشکیل شد و بحث و گفتگو در نهایت به توبه ((على محمد)) بدست علما منجر شد و او از گناه خویش طلب مغفرت کرد.
جاسوس روس ، از روند کار هراسان شد و ترسید که نقشه شیطانى اش فاش گردد به همین جهت براى مخفى ساختن توطئه پلید روس ، راه را براى نابودى امام دروغین هموار ساخت و براى کشته شدن او از هیچ کارى فروگذار نکرد. درست در همین روزها بود که شاه کشته شد و ناصرالدین شاه که به قدرت رسید دستور به دارآویخته شدن ((على محمد)) را صادر کرد و او اعدام گردید. ادامه خیانت
پس از اعدام شدن ((على محمد))، ((حسین على بهاء)) و همکارانش چیزى نمانده بود که به کیفر جنایات خویش برسند، اما تلاش سفارت روس و کارمندان آن براى نجات آنها، کار خویش را کرد و آنان بدستور جاسوس روس و مساعدت همه جانبه سفارت روس به بغداد شتافتند و در آنجا بر اساس آموزشهاى آن جاسوس ، ((حسین على )) ماءموریت یافت که به نفع برادر خویش ((یحیى )) وارد عمل شود و ادعا کند که او همان کسى است که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و امکانات گسترده و ثروت هنگفتى نیز در اختیار او براى تعقیب این دروغ رسوا قرار داد و او نیز دعوت خویش را آغاز کرد و به نشر این مرام ساختگى پرداخت .
در همان شرایط بود که حکومت ((عثمانى )) این گروه فاسد را از ((بغداد)) به ((تزکیه )) و از آنجا به ((ادرنه )) (4) تبعید ساخت ، اما آموزشهاى این مسلک منحط هم چنان در سفارت روس در تهران تنظیم و به ((حسین على بهاء)) ارسال مى گردید و او نیز آنها را در میان پیروان خویش ، نشر و تبلیغ مى کرد.
سرانجام کار به اختلاف میان ((حسین على بهاء)) و برادرش ((یحیى )) کشید. ((یحیى )) به ((قبرس )) رفت و در آنجا ازدواج کرد و خود را ((صبح ازل )) نامید. اما ((حسین على )) و پیروانش از ترکیه به ((عکا)) در فلسطین تبعید شدند و تلاش ارتجاعى خویش را براى نشر این مرام استعمارى و خرافى در ایران و فلسطین از طریق بذل و بخشش هاى هنگفت ادامه دادند.
((حسین على )) براى خویش ، لقب ((بهاء)) را برگزید و به همین جهت است که پیروان او را ((بهایى )) مى نامند، روشن است که مرام بهایى هیچ ربطى به اسلام و اصول و فروع آن ندارد و بهائیان نیز مسلمان نیستند و خود را پیرو دین دیگر بنام ((بهائیت )) مى شمارند.
به هر حال این حزب سیاسى که لباس دین را بر تن کرد در برخى از کشورهاى اسلامى و غربى نفوذ کرد و آمریکا و روسیه هر دو در ترویج آن بر ضد اسلام و مسلمانان ، هماهنگ شدند.
به همین جهت است که در هر کشورى که آمریکا حضور و نفوذ بیشترى داشته باشد بهائیان بدانجا روى مى آورند و هنگامى که نفوذ آمریکا در یکى از کشورهاى اسلامى فروکش کرد و متزلزل گردید، مرام بهائیت نیز نفوذ خود را در آنجا از دست مى دهد.
این بود فشرده اى از تاریخ باب و مرام استعمارى بهائیت که به مناسبت بحث از مدعیان دروغین ترسیم گردید، تاریخ آنان بسیار طولانى و لبریز از رسواییها و زشتیهایى است که عرق شرم و خجالت ، چهره و پیشانى انسانیت را سرخ مى کند. شمارى دیگر از این دروغپردازان
شمار دیگرى از این مدعیان رسوا و دروغ پرداز هستند که نمى دانم از کدام یک از سه دسته باید به حساب آورد. برخى از آنان عبارتند از:
1- ((عبیدالله ، مهدى بن محمد)) از نوادگان امام صادق علیه السلام که بنیانگذار سلسله فاطمى در مصر و مغرب عربى بود.
2- ((محمد بن عبدالله بن تومرت علوى حسنى )) که به ((مهدى هرعى )) معروف شد.
او از مغرب عربى برخاست و دولت مهمى را در اوایل قرن ششم هجرى پى ریخت و به هنگامه مرگ خود، طبق وصیت او، ((عبدالمؤ من )) جانشین او گردید.
3- ((عباس فاطمى )) که در صده هفتم هجرى در مغرب عربى پدیدار شد و به دروغ ادعاى مهدویت کرد.
4- ((سید احمد)) که در هند ظهور کرد و در سال 1243 هجرى ادعاى مهدویت نمود.
5- ((محمد بن على بن محمد سنوسى )) که در الجزائر و حدود سالهاى 1211 هجرى بدنیا آمد و مذهبى دروغین تاءسیس کرد و در ((لیبى )) سکونت گزید و پسرش نیز پس از او جانشین پدر شد.
6- ((غلام احمد قادیانى )) در سال 1249 هجرى در قادیان از شهرهاى پنجاب پاکستان بدنیا آمد و با همین ادعاى دروغین ، انبوهى را در پنجاب ، کشمیر، بمبئى ، شهرهاى هند، برخى کشورهایى عربى و... به دنبال خود کشید.
7- ((محمد احمد مهدى سودانى )) که به دروغ و دجالگرى خود را دوازدهمین امام نور معرفى کرد. او پیش از این ادعاى دروغین و رسوا، مرتب به مردم ستمدیده سودان ، بشارت آمدن حضرت مهدى علیه السلام را براى نجات آنان از فشار فقر و بیداد و مالیات سنگین دولت وقت مى داد.
بدینگونه نام حضرت مهدى علیه السلام را در نقاط حساس سر زبانها افکند و پس از آن هنگامى که از او پرسیدند: ((پس امام مهدى علیه السلام کى خواهد آمد، نکند خودت باشى ؟))
پاسخ داد: ((آرى ! من همان مهدى نجات بخش هستم !!))
و آنگاه اندیشه هاى پوچ خویش را در میان مردم پراکند و خبر او به ((خرطوم )) و اطراف آن رسید و قبیله هاى صحرا گرد و گاوداران به امامت او ایمان آوردند. با انگلیسی ها پیکار کرد و پیروز شد و پس از پیروزى بر اثر تب شدیدى به سال 1308 هجرى مرد.
این نظرى گذرا بر شرح حال این مدعیان دروغین بود که ما به همین اندازه ، بسنده کردیم . کسانى که مایلند مى توانند براى آگاهى بیشتر به دو کتاب ((مفتاح باب الابواب )) و ((طبقات المضلین )) مراجعه نمایند.
کوتاه سخن این که : ادعاى مهدویت در روند تاریخ ، دستاویز قدرت و وسیله شهرت و مقام براى فرصت طلبان گردید تا هرگاه خواستند در راه رسیدن به هدفهاى جاه طلبانه شخصى و استعمارى خویش ، از آن بهره گیرند.
اینان در پرتو این اندیشه و عقیده اصیل و ریشه دار و با سوء استفاده از آن ، جنایات غیر قابل بخششى را مرتکب شدند چرا که با عقاید مردم بازى کردند و براى زنده ساختن باطل و نابودى حق و زشت جلوه دادن مذهب زیبا و افتخار آفرین تشیع و پراکنده ساختن پیروان خاندان وحى و رسالت ، کمر بستند و راه را براى هر عنصر حق ستیز و دلقک و بدخواهى هموار کردند تا هر آن چه خواست بر ضد اسلام و تشیع بگوید و بنویسد. و علاوه بر این جنایات هولناک ، انبوهى را گمراه و از راه راست منحرف ساختند و بسوى مسلکها و مرامهاى ساختگى و خرافى سوق دادند.(5)
پی نوشت :
1- رجـوع شود به : غیبت نعمانى ، ص 228، باب ((کونه علیه السلام ابن سبیة ، اى خیرة الاماء)).
در غـیـبـت نـعـمـانـى از ابـوالصباح نقل نموده که خدمت امام صادق (علیه السلام ) رسیدم و حضرت فرمود: ((ماوراءک ؟))
یعنى : چه خبر؟
فقلت : ((عمک زید خرج ، یزعم انه ابن سبیة و هو قائم هذه الامة و انه ابن خیرة الاماء.))
عـرض کـردم : ((خـبـر خوشحالى قیام عمویت زید است که مى پندارد فرزند کنیز اسیر و قائم امت و از نسل بهترین کنیزان است .))
فقال : ((کذب لیس هو کما قال ، ان خرج ، قتل .))
فرمود: ((این دروغ است ! آنگونه که آن تصور مى کند، نیست . اگر قیام کند، کشته خواهد شد.))
غیبت نعمانى ، ص 229، باب 13 و بحارالانوار، ج 51، ص 42.
2- بحارالانوار، ج 36، ص 292.
3- جـهـت اطـلاع بیشتر رجوع شود به : معجم احادیث الامام المهدى (علیه السلام )، ج 1، ص 168.
4- ولایتى از ولایات عثمانیه (ترکیه جدید).
5- بـه یـادداشـتـهاى ((داگورکى )) جاسوس روس در کشورهاى اسلامى ، صفحه 61، مراجعه گردد.
هشداری نگران کننده
ضمن عرض تبریک به شما دوست عزیز که توانسته اید با زحمات فراوان وبلاگ بسیار زیبای خود را به ثبت برسانید...و تشکر فراوان بابت مطالب بسیار ارزنده و فواید ان برای هر بازدید کننده ای...شما را به گروه بزرگ اوکسین ادز جهت درج وبلاگ خود و زیباسازی محیط وبلاگ، به ازای ثبت وبلاگ و واریز پول توسط ما به شماره حساب بانکی شما دعوت مینماییم...
ثبت نام با شما....بازدید روزانه از وبلاگتان و واریز پول به حساب بانکی شما توسط ما...کافیست در سایت زیر ادرس وبلاگ و شماره حساب بانکی خود را درج نمایید..در هر کجا که هستید..بعد از 24 ساعت تاثیر انرا خواهید دید..به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید.
عضویت سریع:
http://www.oxinads.com/?a=22810
همچنین سایت های پر بازدید ایران ، عضویت فعالی دراین گروه دارند....به ازای هر کدام از وبلاگهایتان پول در میاورید......تعداد زیاد اعضای این گروه نشاندهنده رسمیت این گروه و هیچ گونه سوء استفاده است. فقط وبلاگ خود را ثبت نمایید و پول پارو کنید...بدون هیچ گونه چشم داشت و تضرر مالی....در هر کجا و در هر زمان و درهر وضعیت مالی که هستید..به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید.
عضویت سریع فقط در اینجا:
http://www.oxinads.com/?a=22810
http://www.oxinads.com/?a=22810
ما منتظر شماییم به ما بپیوندید
درضمن برای فعال شدن حسابتان باید کد بنر ها را در سایتتان قرار دهید
به اطلاع شما می رسانیم در جهت تشویق شما سروران گرامی سیستم اوکسین ادز جشنواره تابستانه از اول تیرماه به مدت یکماه برگزار می گردد که کارکرد کلیه اعضاء 50 درصد بیشتر محاسبه خواهد شد.
بعنوان مثال اگر شخصی در طول یک ماه 100 هزار تومان درامد کسب نماید 50 هزار تومان هم به پورسانت وی اضافه خواهد شد و مجموعا 150 هزار تومان دریافت می نماید.
این فرصت طلایی را از دست ندهید
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا بسلامت دارش
زیبا و جالب بود ...
سلام
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج
یا حق
سلام
خدا خیرتون بده که در زمینه مهدویت اینهمه زحمت می کشید و این اطلاعات را در اختیار ما قرار میدید
اجرتون با امام زمان
به روزم و منتظر حضور شما
یا علی
شهادت حضرت زینب(س)
آن بزرگوار حضرت ولیعصر(عج) را که درخواب دید حضرت فرموده بودند: برای تعجیل در امر فرج خدا را چهار مرتبه به عمه جانم زینب (س) قسم بدهید .
شب پازدهم ماه رجب امام زمان(عج) را خاکی و پریشان دیدند . از آقا درباره احوالشان سوال شد . فرموده باشند : امشب شب شهادت عمه ام زینب(س) است و در آسمانها ملائک با لباس خاکی و موپریشان برای او عزاداری می کردند .
حضرت رضا(ع) فرمودند : ..........
هیئت مهدی جان(عج)
یاعلی مددی
سلام
ممنون از مطلب خوبتون.انشاا...همه مدعیان دروغین رسوا بشند.
سلام.خیلی ممنون که قدم روچشمام گذاشتید.اللهم عجل الولیک الفرج.علی یارومددکارشما...
سلام حس غریب عزیز
وبلاگ زیبا و منتظرانه ای داری ...
تبریک می گم
سام !
گلایهام ز دلی هست که بی تو مضطر نیست
دو چشم بی هنری که بدون تو، تَر نیست
گلایهام ز زبانی که بی حیا گشته
و گوشها که برای گناهها کَر نیست
گلایهام ز محبین مدعی چو من است
که با زیادی ما، غربت تو کمتر نیست!
هزار داد زدیم ادعای حب تو را
به پیش تیغ ولی یک خبر ز حنجر نیست
همیشه بانگ بلا، هر زمان چو کرب و بلا
و اقتدای جوانیمان به اکبر نیست
عجیب نیست چرا پشت پردهای آقا
ز دشمنان چه بنالی چو دوست یاور نیست
اگر که غیبتتان گشته است طولانی
گلایهام ز دلم هست که بی تو مضطر نیست
من با مطلب جدید آپم اگر وبلاگم را با قدمهاتون زیباتر بکنید خوشحال میشم
موفقیت شماآرزوی ماست!
یا علی
التماس دعا