کاش مهدی به جهان چهره هویدا میکرد
گره از مشکل پیچیده ی ما وا می کرد
کــــــاش می آمد و با آمدنــش از ره مهر
قـــبر مخفی شده فاطمه پــــیدا میکرد
مرا از جمعه ها آغاز کن،از شنبه بیزارم
که از حس غریب مبهم آدینه سرشارم
غروب و انتظار و پنجره شد مال من آقا!
کمی تعجیل کن،آشفته از این جمعه بازارم
به شوقت چشمهای بسته را با عشق میبارم
از اینجا میرسی؟باشد...! بگو تا چند بشمارم؟
گلاب و عطر خاک و ضجه ضجه آیه قرآن
و نرگس در مسیر خالی پروانه میکارم
برایم هفته از دیدار تو آغاز میگردد
مرا از جمعه ها آغاز کن،از شنبه بیزارم
یا این دل شکستة ما را صبور کن
یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن
با ذوالفقار حضرت مولا ، بیا و بعد
دلهای شیعه را پرِ حسّ غرور کن
با کوله بار غربت و اندوه خود بیا
از کوچه های سینه زنی مان عبور کن
امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
امشب بساط گریه مان را تو جور کن
ما منتظریم از سفر، برگردی
یکروز شبیه رهگذر برگردی
با کاسه ی آب و مجمری از اسپند
ما آمده ایم پشت در، برگردی
وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم
گفتیم نمی شود سحر، برگردی؟؟
ما منتظر تو ایم آقا، نکند
یک جمعه غروب بی خبر برگردی
من گوشه نشین کوچه ی برگشتــم
ای کاش که از همین گذر برگردی
پرواز نمی کنیم از اینجا، باید
در فصل نبود بال و پر برگردی
وقتش نرسیده است ای مرد ظهور