درورد و سلا م بنده حقیر را پذ یرا با ش .
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا مولای یا صا حب الزمان السلام علیک یا مُعزّ المومنین المستضعفین
درورد و سلا م بنده حقیر را پذ یرا با ش .
ای صاحب عصر، ای اما م زمان (عج) با تو سخن می گویم با تو که غیرت بخش مومنانی هستی که در اثر ظلم ستمگران نا توا ن شده اند .
روزی که مرا به مسجد مقدس جمکران برای اولین بار دعوت کردی هیچ وقت فراموش نمی کنم ، ای سرورم ،آن روز انگا ر دوباره متولد شد م .
اتوبوس آرا م پیش می رفت و مسجد و گـلد سته ها ی مسـجد جمـکرا ن نزدیـک و نزدیکتر می شد حالت عجیبی داشتم نمی توانستم جلو ی اشکها یم را بگیرم و مثل با را ن بهاری می بارید ند خود را قطره ای نا چیز می پنداشتم دربرابر عظمت شما حضور شما را آنجا احساس می کردم و دوست داشتم فریا د بزنم یا مهدی ادرکنی به
امام زمان علیه السّلام |
|
یاران مهدی را باید در میان سلاح بردوشان و کفنپوشان و جان بر کفان و مبارزان و
سنگرنشینان و خدمتگزاران به این انقلاب، و تقویتکنندگان سپاه دین، و حرمتگزاران به خون و خانواده شهیدان یافت.
نه در ساکتان و بیتفاوتان! و نه در رفاهزدگان و عافیت طلبان.
یا مهدی! کدام «حضور»، چون «غیبتِ» تو، زمان و تاریخ را آکنده است... ؟!
حاضرترین حاضران، به گرد پای «حضور غایبانه»ات نمی رسند.
ای معنیِ حضور در غیبت! ای مفهومِ غیبتِ حاضر، ای مجمعِ غیبت و شهود!
انتقام گیرنده خون شهیدان و خون سیدالشهدا.
او«صاحب الزّمان» و «صاحب الامر» است، او «ولی عصر» است.
زمین و زمان، امر و فرمان در اختیار اوست. «حجت الله» است و «خلف صالح». مهدی امّت است.
هدایت یافتهای هدایتگر، راه یافتهای راهنما.
هم هادی است، هم مهدی، راهشناسی خبیر و راهبانی مطمئن و راهنمایی دلسوز.
سلام بر مهدی، انتظار سبز دورانها، آرمان مجسّم عدالتخواهان، چلچراغ روشن شبستان تاریخ،
ای مهدی زهرا!
ای مهدی زهرا دوست دارم دیده را فرش کف پایت کنم
سر تا پا چشم شوم تا خوب تماشایت کنم
مهدی جان بازآی
مهدی جان بازآی دل تنگ مرا مونس جان باش
خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد
غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد
دردمندان،مستمندان،بی پناهان را بگو
مصلح عالم،پناه بی پناهان خواهد آمد
آن روزی که مهدی ز سفر باز آید
نوروز شود،شکوفه با ناز آید
از عشق تماشای گلستان رسول
مرغ دل ما به وجد و پرواز آید
گل با صفاست
اما بی تو صفا ندارد
گر بر رُخـَت نخندد
در باغ جا ندارد
پیش تو ماه باید
رخ بر زمین بساید
بی پرده گر براید
شرم و حیا ندارد
مهدی بیا
مهدی بیا
ای وصل تو شکیبم
ای چشم تو طبیبم
باز آ که درد هجران
بی تو دوا ندارد
فریاد بی صدایم
در سینه حبس گشته
از بس که ناله کردم
آه ام صدا ندارد
گفتم که در کنارت
جان را کنم نثارت
تیغ از تو گردن از من
چون و چرا ندارد
هر کس تو را ندارد
جز بی کسی چه دارد