محض یار مهربان

آخرین منجی...

محض یار مهربان

آخرین منجی...

برای امدنت..

 

 

 

یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی 

...................................................................................

گذشت افطار و هنگام سحر شد

.

نیامد یارم و خاک به سر شد

.

نیامد ساقی میخانه دوست

.

خماری کم نگشت و بیشتر شد

.

به امیدی که حتماً خواهد آمد

.

دو چشمم دوخته بر پای در شد

.

به پای سرو ناز سر بلندم

.

سر افتاده‏ام افتاده‏تر شد

.

نه تنها من ز پا افتاده‏ام، نی

.

ز هجرانت جدا کوه از کمر شد

.

اگر آیی چه آهی و چه سنگی

.

ببین آیینه هم اهل خطر شد.

به یاد آفتاب افتاده هر صبح

.

که شبنم دامنش یک ذره‏تر شد

.

شقایق گونه بر دل بود داغی

.

.

فراق باغبان داغی دگر شد

.

به پایت آنقدر انگور می‏ریخت

.

که شاخ تاک چشمم بی ثمر شد

.

نفهمیدم سحر کی آمد و رفت

.

نیامد یارم و خاکم به سر شد

.

.

خدا کند که بیایی

خدا کند که بیایی

 

 

 

 

 

 

برای سلامتی و ظهور حضرت مهدی موعود(عج)

صــــــــــــــــــــلوات***

 

گفتـــــــم که در فراقـــت عمریست بی قرارم
گفـــــــت از فــــراق یاران من نیـز بی قــرارم
گفتـــــــم به جز شمـــــا من فریاد رس ندارم
گفتـــــــا به غیر شیعه من نـــــیز کـس ندارم
گفتــــــــم که یاورانت مـــــظــــــلوم هر دیارند
گفـــــــتا مرا ببینیـــــد مــــــظلوم روزگـــــــارم
گفــــــتم که شیعیانت در رنج و در عــــذابنـد
گفــــــتا به حال ایشان هر لحظه اشکــــبارم
گفــــــتم که شیعیانت جمــــعــند به یاری تو
گفــــــتا که من شب و روز در انــــتـــظار یارم
گفتم که چشــــم شیعه گریان بود به راهـت
گفتا که من همـــیشه بر دیــده اشــک دارم
گفتم که دشمن تو در فکر محو شیعه است
گفتا به حال شیـعه هر لحــــــــــظه پاسدارم
گفتــم که انتقــــــــــــــــام مادر تو کی بگیری
گفتا به چشم گریان من لحــظه میشـــــمارم
گـــفتم به شیعــــــــیانت آیا پــــــــــــیام داری
گــفتا که گفته ام من هر دم در انتـــــــــظارم
گفـــتم که ای امامـــــــم از مــــــا چرا نهانی
گــــفتا به چشم محرم همــــــــــوراه آشکارم
گفتــــم به چــــــــــــــشم انوار آیا تو پا گذاری
گـــفتا که شستـــــشو ده شاید که پا گذارم

کاش...

 

 

کاش مهدی به جهان چهره هویدا میکرد

گره از مشکل پیچیده ی ما وا می کرد

کــــــاش می آمد و با آمدنــش از ره مهر

قـــبر مخفی شده فاطمه پــــیدا میکرد

حس غریب

 

 

مرا از جمعه ها آغاز کن،از شنبه بیزارم
که از
حس غریب مبهم آدینه سرشارم
غروب و انتظار و پنجره شد مال من آقا!
کمی تعجیل کن،آشفته از این جمعه بازارم
به شوقت چشمهای بسته را با عشق میبارم
از اینجا میرسی؟باشد...!  بگو تا چند بشمارم؟
گلاب و عطر خاک و ضجه ضجه آیه قرآن
و نرگس در مسیر خالی پروانه میکارم
برایم هفته از دیدار تو آغاز میگردد
مرا از جمعه ها آغاز کن،از شنبه بیزارم